اگر میخواهید متوجه شوید مسیریابی من تا چه حد بد است، باید چشمهای آرش برهانی را ببندید، ببریدش وسط دریاچه مجموعه ورزشی آزادی و از او بخواهید با شوتی یکضرب دروازه جنوبی زمین شماره یک را باز کند! من آدم باهوشی هستم اما هیپوتالاموس مغزم چندان بزرگ و پرکار نیست. حتی داخل حمام هم گم میشوم...
اگر میخواهید متوجه شوید مسیریابی من تا چه حد بد است، باید چشمهای آرش برهانی را ببندید، ببریدش وسط دریاچه مجموعه ورزشی آزادی و از او بخواهید با شوتی یکضرب دروازه جنوبی زمین شماره یک را باز کند! من آدم باهوشی هستم اما هیپوتالاموس مغزم چندان بزرگ و پرکار نیست. حتی داخل حمام هم گم میشوم...
هیچوقت در زندگیام با یک خودرو مسیر درست را نپیچیدهام. برای رسیدن از یک تقاطع به تقاطع دیگر در هر جادهای از هر ۱۰ بار، ۹ بار اشتباه میپیچم و برای رسیدن به مقصدی که از محل حرکتم فقط ۵ کیلومتر فاصله دارد، ۴ ساعت خلاف جهت عقربههای ساعت دور خودم میپیچم. با این وجود اولینباری که مسیریابهای ماهوارهای را از نزدیک دیدم، معتقد بودم این دستگاه مغز انسان را تنبل میکند. معتقد بودم این مسیریابها انسان را از محیط واقعی زندگی جدا و آنقدر انسان را از خودکفایی دور میکند که نهایتا زمانی افراد استفادهکننده از این مسیریابها در هر جایی گم میشوند، اما دوستم گفت: «تو که این همه سال رانندگی کردی و هیچوقت کوچکترین توانایی در مسیریابی پیدا نکردی». گفتم: «مزخرف است» و با عصبانیت به مکالمه خاتمه دادم. حداقل آدم باید بتواند به راحتی با این مسیریابها حرف بزند و مثلا بگوید من را به خانه ببر! بدون اینکه لازم باشد در حال رانندگی با دکمههای خطرناک آن سر و کله بزنی. این دستگاه باید دیدی کلی از شرایط ترافیک داشته و زمانی که احتمال ترافیک وجود دارد از مسیرهای میانبر استفاده کند و مهمتر از همه اینکه، صداهای مناسبی روی آنها گذاشته شود.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است