امام سجاد (ع) ؛ یادگار کربلا

بیست و پنجم محرم که فرا می‌رسد، مرثیه‌خوان مرثیه‌سرای عاشورا و کربلا می‌شویم. امام و پیشوایی که در حادثه جانگداز کربلا جان به سلامت برد، اما غم و محنت بسیاری دید و همراه کاروان غم و فراق شد و به اسارت رفت.

بیست و پنجم محرم که فرا می‌رسد، مرثیه‌خوان مرثیه‌سرای عاشورا و کربلا می‌شویم. امام و پیشوایی که در حادثه جانگداز کربلا جان به سلامت برد، اما غم و محنت بسیاری دید و همراه کاروان غم و فراق شد و به اسارت رفت.

حادثه عاشورا چه سخت و جانسوز بود برای او وقتی که خبر شهادت یاران حسین علیه السلام را شنید، وقتی از عمویش عباس خبری نیامد، وقتی تشنگی کودکان حرم را احساس می کرد، وقتی صدای بابا را شنید که می گفت جوانان بنی هاشم بیایید، علی را بر در خیمه رسانید... وقتی توان یاری امام خود را نداشت و نتوانست با پیکر چاک چاک برادر خویش حضرت علی اکبر (ع) وداع کند، وقتی تشنه کامی برادرش علی اصغر(ع) را می دید و سیراب شدن او را ندید!

حادثه کربلا و عاشورا برای او چه سخت بود و مصیبت آور، آن گاه که ذوالجناح خود را به کنار خیمه ها رساند و با یالی غرق خون خبر شهادت حجت خدا را می داد، حادثه سختی که زمین لرزید، تکان خورد و آسمان تیره و تار شد و زمین و زمان درهم پیچید و تاب دیدن آن صحنه را نیاورد.

واقعه کربلا برای او جانکاه بود، یتیمی کودکان را دیده بود، اسارت عمه جانش زینب و اهل حرم را می دید، خیمه ها نیم سوخته و آتش زدن خیمه ها را دیده بود، او مانده بود تا تن به مصلحت الهی دهد، بیمار شود و آن رشته گسیخته نشود، وارث آن رسالت بزرگ، کهکشانی باشد در آسمان امامت و ولایت؛ هر چند او را در حال بیماری سوار شتری بی هودج کردند، پاهای حضرتش را زیرشکم آن حیوان با زنجیر به هم بستند و از کنار کشته بابا و قتلگاه عبور دادند و روانه کوفه کردند.

شهری مانده در زیر تازیانه های سنگین ظلم و خفقان، شهری بهت زده از جور ظالمان و حاکمان!

بیست و پنجم ماه محرم فرا می رسد، سالروز شهادت یادگار واقعه کربلا، امام سجاد، حضرت زین العابدین.

او که همراه عمه خود زینب کبری به اسارت رفت و در دروازه کوفه سر مقدس پدر را می دید که روی نیزه برده اند، چه رعب و وحشتی بر دل مردمان شهر حاکم شده، وحشتی که عبیدالله زیاد حاکم کوفه با تدبیر امنیتی شهر را زیر سیطره خود برده است.

زینب فریاد برمی آورد، فریاد خشم و نفرت، فریاد مظلومیت و خونخواهی و چه دیر مردم کوفه از خواب غفلت بیدار می شوند، چه دیر در می یابند که این کاروان اسیران آل پیامبر و فرزندان علی، امیرمومنان است و این کشته های خاندان رسالت اند و چه خیره آنان می شود امام سجاد علیه السلام و گریه مردم را می بیند، اینان بر ما می گریند؟ پس عزیزان ما را چه کسی کشته است؟

چه سخت می گذرد بر امام سجاد که حجت خدا روی زمین است، آن گاه که همانند اسیران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار و راهی شام می کنند.

اما این رسالت حضرت است که آرمان عاشوراییان را هر چند در لباس جهاد اسارت در قالب جدال و مواعظ احسن به گوش همگان برساند؛ رسالتی که مردمان مقهور سیاست جهالت حکومت اموی را به اسلام ناب و راستین رهنمون کند.

محمد خامه یار