خبری در راه است

حسین من! کاش کربلایی نبود تا تکیه بر شمشیر غربت آوری و در میان آن جمعیت از خدا بی‌خبر و مردمان سنگدل و پیمان‌شکن، خطبه‌ای بخوانی و خود را به سپاه دشمن معرفی کنی. اینان تو را خوب می‌شناسند که هزاران نامه برایت نوشتند و تو را به سوی این سرزمین به دعوت خواندند.

حسین من! کاش کربلایی نبود تا تکیه بر شمشیر غربت آوری و در میان آن جمعیت از خدا بی‌خبر و مردمان سنگدل و پیمان‌شکن، خطبه‌ای بخوانی و خود را به سپاه دشمن معرفی کنی. اینان تو را خوب می‌شناسند که هزاران نامه برایت نوشتند و تو را به سوی این سرزمین به دعوت خواندند.

مگر اینان نمی دانند که تو فرزند رسول خدا و نور چشم حضرت زهرایی؟ این قوم بی شرم و حیا خوب می دانند که جد بزرگوار تو رسول عالمیان است.

آقای من! این جماعت پست و پلید چه خوب می دانند که جد تو حضرت خدیجه است، اول زنی که در این امت، اسلام را اختیار و احمد مختار را تصدیق کرد. اینان خوب می دانند حضرت حمزه که لقب سیدالشهدا(ع) را گرفت، عموی پدر تو، حضرت علی بن ابی طالب بود.

حسین من! این جماعت تصدیق خواهند کرد که جعفر طیار در بهشت عنبرسرشت، عموی توست. اینان به شرف، مکنت، به پاکی و طهارت خاندان تو، علم و آگاهی دارند.

خوب می دانند شمشیری که به آن تکیه زده ای شمشیر سید ابرار است و عمامه ای که بر سر داری، همان عمامه احمد مختار است، همو که رسول پروردگار عالمین است.

حسین من! مگر این جماعت که به تو نامه نوشتند، تو را نمی شناختند؟ مگر اینان نمی دانند تو فرزند شاه ولایت، علی مرتضی، اول کسی که دعوت اسلام را پذیرفت هستی و یادگار اویی، پس چرا ریختن خون تو را حلال شمرده اند؟ مگر این جماعت که در سپاه خواری و زبونی از سر نادانی و فرومایگی در مقابل تو قد علم کرده و صف آرایی دارند، به پایه علم علی(ع) و درجه حلم و بردباری او که ارفع و اعلی از همه انسان هاست و ولی هر مومن است، ایمان و یقین ندارند؟

آقای من! کربلا سرزمین نیزه هاست و این سپاه کفر و الحاد دست بردار تو نیست تا آن که تشنه کام تر از هر آنچه که تشنه آنی، شربت مرگ را زیر باران نیزه شکسته ها بچشی! هر چند نغمه شوم دشمن به گوش اهل حرم برسد و کشته شدن تو را فریاد کنند، کاش اهل حرم با این خبر سیلی به صورت نمی زدند و گریه نمی کردند، کاش کربلا، عاشورا نداشت. کاش هیچ خیمه ای در کربلا برپا نمی شد.

محمد خامه یار