به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی خیال سبز خطی، نقش بستهام جایی امید هست که منشور عشقبازی من از آن کمانچهٔ ابرو رسد به طُغرایی
به چشم کردهام ابروی ماه سیمایی
خیال سبز خطی، نقش بستهام جایی
امید هست که منشور عشقبازی من
از آن کمانچهٔ ابرو رسد به طُغرایی
سرم زدست بشد چشم از انتظار بسوخت
در آرزوی سرو چشم مجلس آرایی
مکدّر است دل، آتش به خرقه خواهم زد
بیا بیین که کِرا میکند تماشایی
به روز واقعه تابوت ما ز سرو کنید
که میرویم به داغ بلند بالایی
زمام دل به کسی دادهام منِ درویش
که نیستش به کس از تاج و تخت پروایی
در آن مقام که خوبان زغمره تیغ زنند
عجب مدار سری اوفتاده در پایی
مرا که از رخ او ماه در شبستان است
کجا بود به فروغ ستاره پروایی
فراق و وصل چه باشد؟ رضای دوست طلب
که حیف باشد از او غیر او تمنّایی
دُرَر زشوق بر آرند ماهیان به نثار
اگر سفینهٔ حافظ رسد به دریایی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است