ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی وان گه برو که رَستی از نیستیّ و هستی گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش بیماری …
ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی
وان گه برو که رَستی از نیستیّ و هستی
گر جان به تن ببینی مشغول کار او شو
هر قبلهای که بینی بهتر ز خودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق دولت چالاکی است و چُستی
تا فضل و عقل بینی بیمعرفت نشینی
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
در آستان جانان از آسمان میندیش
کز اوج سربلندی افتی به خاک پستی
خار ارچه جان بکاهد گل عذر آن بخواهد
سهل است تلخی می در جنب ذوق مستی
صوفی پیاله پیما حافظ قرابه پرهیز
ای کوته آستینان تا کی دراز دستی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است