جای خالی دوچرخه‌ها

هوا آلوده است. ما همچنان نفس می‌کشیم و اگر اهل خواندن روزنامه باشیم در خبر‌ها می‌خوانیم که سالی چند صد یا چند هزار نفر به دلیل آلودگی هوا می‌میرند. مردن به خاطر آلودگی هوا شاید …

هوا آلوده است. ما همچنان نفس می‌کشیم و اگر اهل خواندن روزنامه باشیم در خبر‌ها می‌خوانیم که سالی چند صد یا چند هزار نفر به دلیل آلودگی هوا می‌میرند.
مردن به خاطر آلودگی هوا شاید جدیدترین نوع از انواع و اقسام مردن‌هایی است که تا به حال شنیده‌ایم. هیچ‌کدام از ما تا کنون کسی را ندیده‌ایم که حین آلودگی هوا به یکباره دست و پایش تکانی بخورد و بعد جان به جان آفرین تسلیم کند. هیچ کداممان ندیده‌ایم که ناگهان یک هوای آلوده از راه برسد و دست دور گردن یکی از ما بیندازد و بگوید تو باید بمیری.
اما با این حال این روزها زیاد می‌شنویم که آدم‌ها بر اثر آلودگی هوا هم می‌میرند. اما این مردن انگار چندان جذابیت و ترسی برای ما ندارد. ما تنها می‌شنویم و می‌خوانیم که هوای آلوده هم قاتل است. اما تا به حال کسی به چشم خودش ندیده است. همین است که باورپذیری بسیار کمی نسبت به این مرگ داریم. همین است که انگار نه انگار هوای شهر‌های ما آلوده شده است.
ما سرمان به کار خودمان گرم است و خوشحال هم می‌شویم که هوا آلوده است و شاید باز چند روزی تعطیل شویم. گرچه در ظاهر ژست‌های آنچنانی بگیریم و متاسف شویم و سری به علامت بد بودن اوضاع تکان دهیم. اما به هرحال آلودگی هوا شاید بهانه خوبی برای فکر کردن راجع به خودمان است.
چه خوب است که فکر کنیم به این‌که چقدر بیش از اندازه عشق ماشین شده‌ایم. آنقدر که حتی اگر فردا روزی آلودگی هوا در هیبت یک آدمکش وارد شود و یکی یکی جلوی چشم‌مان دمار از روزگارمان دربیاورد باز هم به دنبال خریدن ماشین هستیم.
باز هم وام می‌گیریم و ماشین ثبت‌نام می‌کنیم. باز هم با خودرو‌های تک‌سرنشین به خیابان‌ها می‌آییم. فکر نمی‌کنیم که شاید بشود بخشی از کارها را بدون ماشین انجام داد. فکر نمی‌کنیم به این‌که چرا در این شهر دود زده و آلوده هیچ دوچرخه‌ای یافت نمی‌شود.
فکر نمی‌کنیم به این‌که چرا هرگاه ما در خیابان‌های شهر دوچرخه‌سواری می‌بینیم چنان به او نگاه می‌کنیم که انگار آدم‌فضایی دیده‌ایم. چنان نگاه می‌کنیم که طرف از فردایش حاضر نیست سوار بر دوچرخه شود. به راستی ما از این هوای آلوده چه می‌خواهیم که دو دستی آن را چسبیده‌ایم. آری، این ماییم که به هوای آلوده چسبیده‌ایم.
این ماییم که خوشمان می‌آید از آلودگی هوا و دلمان هم نمی‌خواهد از او جدا شویم. اگر غیر از این بود نیازی به این همه قانون زوج و فردی نبود و ما خودمان با پاهای پیاده، با دوچرخه، با دست‌های خالی، با اتوبوس‌های تمیز، با بنزینی که پاک است و با ماشین‌های از رده خارج نشده، هوای آلوده را از شهر بیرون می‌کردیم. اما انگار ما آلودگی را دوست داریم. هوا آلوده است و ما همچنان با میلیون‌میلیون ماشین‌های خود در شهر نفس می‌کشیم.

صولت فروتن