در خانه «حمیده» غوغایی برپاست. صدای هلهله زنهای مدینه با شادی فرشتههای آسمان توام شده است. همه منتظر آمدن نوزادی هستند که قرار است با آمدنش تمام ابرهای تیره کنار زده شوند و …
در خانه «حمیده» غوغایی برپاست. صدای هلهله زنهای مدینه با شادی فرشتههای آسمان توام شده است. همه منتظر آمدن نوزادی هستند که قرار است با آمدنش تمام ابرهای تیره کنار زده شوند و آبیترین آسمان مهمان دلهای بیآلایش باشد. اولین صدای گریهات که بلند شد، لبخند آرامشی بر چهره تمام گلها و چشمهها نشست. نخلهای تشنه به بار نشست و سیبها به سرخی گرایید.
...و سیب فقط بهانه سرخی است برای نوشتن از میلاد همارهات، ای هفتمین امام عشق!
به شکرانه روز تولدت پرندهها، زیباترین آوازشان را به مردم هدیه دادند. پنجرهها به سمت صدای مهربان تو باز شد.
شکوفههای شمشاد آمدنت را به هم تبریک گفتند و مادر نسیم مو به مو گیسوان نازنینات را شانه کرد. راستی از بلندای کدام کوه طلوع کردی که با نغمه داوودیات، ساکنان زمین را همچون ذرات هستی به سماع آوردی؟
میگویند که تمام نوجوانیات شانه به شانه پدر، در باغستان علوم به آبیاری غنچههای دانش گذشت. با این حال شکوفههای زندگی فقط در ۲۰ بهار همراهیات کرد تا لحظهای که بار امانت «امامت» بر شانههای جوان تو آرام گرفت.
ای کسی که خشمات را همواره مثل شربتی گوارا مینوشیدی! چه بد مردمی بودند «هارون»هایی که چون ریگهای داغ بیابانهای مکه تهی مغز بودند.
همانها که به پاهای آسمان پیمایت زنجیر بستند و نفسهای معطر تو را در سیاهترین دخمههای عراق زندانی کردند. با این همه وقتی با آن تن نحیف به نماز میایستادی، تمام آفرینش به تو اقتدا میکرد. ای هفتمین شوکت آسمانی!
حالا روز میلادت از راه رسیده است و من شانه به شانه موجها، درخــتها، تمام قد به احترامت ایستادهام و به آن ۳۵ سال دوران پر شکوه امامتت فکر میکنم که سراسر بهار بود. و امروز تمام مویرگهای زمین و تمام نفسهای انسانها مدیون تلاشهای بیشائبه شما و فرزندان مهربانتان است.
عبدالرحیم سعیدیراد
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است