دلم گرم خداوند است‎

چه زیبا خالقی دارم دلم گرم است می‌دانم که فردا باز خورشیدی میان آسمان، چون نور می‌آید شبی می‌خواندم.... با مهر سحر می‌راندم..... با ناز چه بخشنده خدای عاشقی دارم که می‌خواند مرا، …

چه زیبا خالقی دارم
دلم گرم است می‌دانم
که فردا باز خورشیدی
میان آسمان، چون نور می‌آید
شبی می‌خواندم.... با مهر
سحر می‌راندم..... با ناز
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که می‌خواند مرا، با آن‌که می‌داند
گنهکارم
اگر رخ بربتابانم
دوباره می‌نشید بر سر راهم
دلم را می‌رباید، با طنین گرم و زیبایش
که در قاموس پاک کبریایی، قهر نازیباست
چه زیبا عاشقی را دوست می‌دارم
دلم گرم است می‌دانم، که می‌داند
بدون لطف او، تنهای تنهایم
اگر گم کرده‌ام من راه و رسم بندگی،
اما
دلم گرم است، می‌دانم
خدای من، خدایی خوب می‌داند
و می‌داند که سائل را نباید دست خالی راند
دلم گرم خداوندی ست
که با دستان من، گندم برای یاکریم خانه می‌ریزد
و با دستان مادر کاسه آبی را، برای قمری تشنه
دلم گرم خداوند کریمِ خالق نوریست
که گر لایق بداند
روشنی بخشد، به کرم کوچکی با نور
دلم گرم خداوند صبور و خالق صبریست
که شب‌ها می‌نشیند در کنارم
تا که بیند می‌رسد آن شب
که گویم عاشقش هستم؟