تا شعله طور

گفت یکی خواجه سنایی بمرد مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد کاه نبد او که به بادی پرید آب نبد او که به سرما فسرد گنج زری بود در این خاکدان‌ او دو جهان را به جوی می‌شمرد حق بزرگی که شادروان …

گفت یکی خواجه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد
کاه نبد او که به بادی پرید
آب نبد او که به سرما فسرد
گنج زری بود در این خاکدان‌
او دو جهان را به جوی می‌شمرد
حق بزرگی که شادروان دکتر عبدالحسین زرین‌کوب بر گردن فرهنگ این دیار دارد بر احدی پوشیده نیست.
تکاپوهای مستمر و تلاش‌های بی‌وقفه علمی او -دارد چه در سفر و چه در حضر و حتی بر روی تخت بیمارستان- نشان از عزم و همت والای آن دانشی مرد در خدمت به‌ فرهنگ بشری بود. او در طول حیات فرخنده و طیبه خویش، زاهدانه‌ زیست و عالمانه اندیشید. تاریخ را در ترازو نهاد و به‌ مدد عقل و درایت، وزن و شان این شاخه از معرفت را در جستجوی حقیقت سنجید.
تاریخ دویست ساله قوم ایرانی را در «دو قرن سکوت» بیان‌ کرد و استمرار حیات قوم ایرانی را در قبل و بعد از ورود اسلام‌ در «تاریخ مردم ایران» بازگفت. احوال ایران‌زمین را در توالی‌ حاکمیت خاندان‌های حکومتگر در «روزگاران ایران» بازجست‌ و ملل و نحل را برای بررسی و قضاوت «در قلمرو وجدان» آورد. تاریخ پیامبر اسلام را در آیینه دینی که در آن آدمیان را از بندگی غیرخدا به عبودیت الله می‌خواند با تراژدی که پنجاه‌ سال پس از رحلت آن پیامبر بزرگ نصیب خاندانش در دشت‌ کربلا شد در «بامداد اسلام» به هم پیوند زد.
آهنگ روحی مولانا جلال‌الدین بلخی را در «سرنی» نواخت و راز تحول روحی او را در پی دیدار اعجازآمیزش با شمس تبریزی در «پله‌پله تا ملاقات خدا» بازگشود و رهاورد معنوی خود را از سفرهای دورودراز در مثنوی شریف، «بحر در کوزه» خواند. آیینه‌ای از «شعر بی‌دروغ و شعر بی‌نقاب» را فرازوی ادب‌جویان و فرهنگ‌پژوهان نهاد و برای دور ماندن از تعلقات ناپایدار، فریاد «نه شرقی، نه غربی، انسانی» را سر داد. سرمایه‌های فکری نثرپردازان ایرانی را «با کاروان اندیشه» به بازار ادب روانه کرد و مواریث ذوقی و معنوی شعرپردازان‌ فارسی را «با کاروان حله» به سرای فرهنگ سپرد. «جستجو در تصوف ایران» را به دلیل «ارزش میراث صوفیه» از سر گرفت و پیر گنجه را در جستجوی ناکجاآباد بازیافت و سرانجام‌ با حلاج «تا شعله طور» به پیش رفت و خود را به ابدیت‌ پیوند زد.

نویسنده : علی ناظمیان‌فرد