ادا درنیاور، خودت باش!

بعضی رفتارها باید برای آدم درونی شود. یک طوری باشد که اگر آن‌را انجام ندهی خرق عادت کرده باشی و کاری تعجب انگیز. نه اینکه رعایتش کنی از روی ادب یا احترام به دیگران یا اینکه بگویند …

بعضی رفتارها باید برای آدم درونی شود. یک طوری باشد که اگر آن‌را انجام ندهی خرق عادت کرده باشی و کاری تعجب انگیز. نه اینکه رعایتش کنی از روی ادب یا احترام به دیگران یا اینکه بگویند بَه بَه چه آدم متشخصی یا هرچیز دیگری.
بعضی رفتارها باید خود به خود انجام بشوند یا نشوند، چون الگوی ذهنی ما این است. مثلا اگر راست دست هستیم هیچ وقت با دست چپ نمی‌نویسیم تا بعدا یکهو یادمان بیاید که ای‌بابا، ما راست دست بودیم پس چرا با دست چپ نوشتیم! یا ما که چپ دست بودیم پس چرا حواسمان نیست و داریم با دست راست چکش می‌زنیم. اصلا بگذارید مسئله را اغراق آمیز‌تر کنم؛ کدام آدمی را دیدید که توی پیاده رو دنده عقب راه برود؟ کدام آدمی را دیدید که وقتی می‌خواهد رو به رو را نگاه کند، برگردد و پشت به صحنه بایستد و بعد سرش را بچرخاند رو به جایی که می‌خواهد تماشا کند؟ این کارها را فقط شاید بشود برای این کمدی‌های دست چندم انجام داد تا مخاطبان به این همه بلاهت و ندانم کاری بخندند!
از من اگر بپرسید، می‌گویم بستن کمربند ایمنی، رد نکردن چراغ قرمز و آب دهان و اشغال نیانداختن توی خیابان و هزارتا کار از این قبیل باید برای ما درونی شود تا انجامش ندهیم. وگرنه اگر الگوی ذهنی نباشد و از بچگی ندیده باشی که همه یک کار را انجام می‌دهند یا نمی‌دهند، هرچقدر هم که بخواهی متشخص باشی و بافرهنگ، باز یک جایی و یک وقتی خلاف آنچه که همیشه انجام می‌دادی، عمل می‌کنی. مثلا کمربند ایمنی را نمی‌بندی چون خیلی دیرت شده و اصلا حواست نبوده یا وقتی اعصاب درست و حسابی نداری و کلافه‌ای؛ می‌گویی یک بار که عیب ندارد و آشغالت را پرت می‌کنی توی خیابان و چراغ قرمز را هم رد می‌کنی.
بعضی رفتارها باید درونی باشد. مثل آب خوردن اصلا. از این بالاتر؟ چشم ما فقط موقع ضرب المثل است که آب می‌خورد. وگرنه عالم و آدم موقع تشنگی لیوان را می‌برند سمت دهنشان نه کاسه چشم!