آمدی مثل نور و مثل سحر مثل روییدنِ گل خورشید مثل یک چشمهٔ زلال و روان که از آن آب زندگی جوشید از لبانت، چو رود جاری شد آیههای کتاب بیداری ریخت بر چشمهای خوابآلود هر کلامِ تو …
آمدی مثل نور و مثل سحر
مثل روییدنِ گل خورشید
مثل یک چشمهٔ زلال و روان
که از آن آب زندگی جوشید
از لبانت، چو رود جاری شد
آیههای کتاب بیداری
ریخت بر چشمهای خوابآلود
هر کلامِ تو آبِ بیداری
از «حِرا» چون که آمدی بیرون
قاصد مژدهٔ خدا بودی
بر لبانت پیام رحمت بود
بهترین بندهٔ خدا بودی
آمدی تا شب ستمکاری
برود، نوبت سحر گردد
تا به دلهای خسته و تاریک
نور ایمان و عشق برگردد
محمدعلی دهقانی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است