تلنگر یک تالاب زخمی

تالاب جان مرا ببخش. بیشتر از این از دستم بر نمی‌آید. حالا که اینها را کنار هم ردیف می‌کنم باور کن که حالم خوب نیست. دیروز برایم خبر آوردند که حالت خوب نیست. نگرانت شدم. نمی‌دانم، …

تالاب جان مرا ببخش. بیشتر از این از دستم بر نمی‌آید. حالا که اینها را کنار هم ردیف می‌کنم باور کن که حالم خوب نیست. دیروز برایم خبر آوردند که حالت خوب نیست. نگرانت شدم.
نمی‌دانم، می‌دانی نگرانی چیست یا نمی‌دانی. اصلا نمی‌دانم این که می‌گویند حالت خوب نیست، می‌فهمی یا نه. خدا کند که نفهمی. خدا کند که خشکی و بی آبی تا حالا به قلبت زده باشد و دیگر نفهمی و زجر نکشی.
تالاب جان، یادم هست خیلی وقت پیش‌ها که تو جوان بودی و نازت خریدار داشت و من سن و سالی نداشتم، برای بار اول که اسمت را شنیدم دلم به حالت سوخت، راستش را بخواهی کمی هم ترسیدم. من آن وقت‌ها فکر می‌کردم که تو گاوی و کسی دست و پایت را زخمی کرده است.
آن وقت‌ها کودک بودم و زبان گاو را بهتر می‌فهمیدم. با گوساله‌ها همبازی بودم. بعدها فکر کردم گاو هم چه حیوان نجیبی است. بعدها وقتی گاو مش حسن را در آن فیلم دیدم فهمیدم که آدم‌های دیگری هم هستند که دلبسته گاو می‌شوند.
بعد‌ها فهمیدم که آدمیزاد آنقدر استعداد دارد که بعضی وقت‌ها گاو هم بشود. همه اینها گذشت تا این‌که فهمیدم تو گاو نیستی. تالاب جان باور کن گاو حیوان خوبی است،اما با این حال مرا ببخش که فکر می‌کردم تو گاوی.
گاو هر چقدر هم که خوب باشد شاید دلت نخواهد بعضی از ما تو را با او اشتباه بگیریم. شاید دلت نخواهد ما فکر کنیم تو گاوی و اندازه گاو هم سرت نمی‌شود. حالا فهمیده‌ام که تو تالابی، اما انگار دیر فهمیده‌ام.
انگار دیر شده است. انگار حالت خوب نیست. حالا فهمیده‌ام که تو گاوی با دست و پای زخمی نیستی. حالا فهمیده‌ام که تالابی با قلبی زخمی هستی.
الهی که یکی از گاو‌های مش حسن که می‌گویند دیوانه شده فدای قلب زخمی تو باد.
نکند خیال کرده‌ای که گاوی. نکند واقعا گاو خونی شده‌ای. نکند ما خون به دلت کرده‌ایم. نکند جنون گاو خونی گرفته‌ای. تالاب جان چه به حال و روزت آمده است.
چرا این‌قدر این روزها پکری. تالاب جان خیالت راحت باشد ما آدم این کار نیستیم که بخواهیم تو را نجات دهیم. باور نمی‌کنی، به باد بگو برایت از حال و روز دریاچه ارومیه بگوید.
بگو برایت از مرداب انزلی خبر بیاورد. ما اینجا بعضی وقت‌ها دلمان به حال خودمان هم نمی‌سوزد. از ما انتظار نداشته باش بیاییم به عیادتت. ما که می‌گویم، یعنی یک مشت جماعت بی‌خیال. ما که می‌گویم یعنی یک مشت آدم، که هیچ تالابی را آدم حساب نمی‌کنیم. ما فقط دنبال عکس یادگاری گرفتن با شما هستیم. ما فقط وقتی شماها سر حال هستید ممکن است بیاییم و برویم.
بعضی از ما هنوز هم فکر می‌کنیم تو گاوی. بعضی از ما هنوز نمی‌دانیم تالاب یعنی تلی از آب. بعضی از ما آنقدر نامردیم که وقتی می‌شنویم تالاب گاو خونی حالش خوب نیست با خودمان می‌گوییم پس حالا که این‌جوریه، می‌ریم یه تالاب دیگه. می‌ریم یه دریاچه دیگه مگر ما چند تالاب مثل تو داریم. نمی‌دانم. اما خوب می‌دانم که تو هم رفتنی هستی. خوب می‌دانم که حالت خوب نیست. باور کن حال ما هم خوب نیست. اگر خوب بودیم که خون به دلت نمی‌کردیم. تالاب جان تو حالا فقط یک تالاب نیستی. تو تلنگری.

صولت فروتن