گاو نمیاندیشد که من باید امروز خوب علف بخورم چون شب مرا میدوشند و باید یک دبه شیر بدهم. این مهم نیست که چه چیزی برای ما مهم است، مهم آن است که چه چیزی نزد ما «مهمتر» است. آدمیزاد …
گاو نمیاندیشد که من باید امروز خوب علف بخورم چون شب مرا میدوشند و باید یک دبه شیر بدهم.
این مهم نیست که چه چیزی برای ما مهم است، مهم آن است که چه چیزی نزد ما «مهمتر» است. آدمیزاد مگر این که افسردگی شدید داشته باشد که هیچ انگیزهای او را به تکاپو وادار نکند. وگرنه طبیعت آدمی این است که آنچه به او مربوط میشود، برایش مهم باشد. به عبارت سادهتر، فرق ما با حیوانات و نباتات این است که آنها آنچه طبیعت برایشان مقرر کرده است، «میشوند». یک درخت پیش خودش فکر نمیکند که «من باید رشد کنم» او تا زمانی که طبیعت به او اجازه میدهد، خود به خود رشد میکند. یک گاو پیش خودش نمیاندیشد که «من باید امروز خوب علف بخورم چون شب مرا میدوشند و دست کم باید یک دبه شیر بدهم.» گاو صبح خروسخوان، به سویی که گالش او، اراده کند، هدایت میشود و در مرتع میچرد چون گرسنه است و غریزه هدایتش میکند که بچرد.
تنها آدمیزاد است که از پیش خودش روی چیزها عنوان میگذارد، به آنها نام میدهد، آنها را به سودمند و مضر تقسیم میکند، از بعضی چیزها بدش میآید و از بعضی دیگر خوشش میآید و... هرچه به این موجود دو پای یک سر و دو گوش مربوط باشد، باید از «صافی» ذهن او رد شود و اهمیت آن تایید شود تا به آن رو کند یا از آن بپرهیزد. پس این مهم نیست که چه چیزی برای ما مهم است، مهم آن است که چه چیزی نزد ما «مهمتر» است. فرق آن که به او خردمند لقب میدهیم با دیگران در تعیین کردن «مهمتر»ها و «مهمترین»ها و «مهمترین» است.
زهیر توکلی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است