گوهـر فـرامـوش‌شـده‌ای بـه نـام خـانـواده

این روزها همه‌چیز تغییر کرده است، حتی فصل‌ها. زمان‌های قدیم بیشتر شب‌ها، بزرگان خانواده تمام اعضای خانواده را دور هم جمع می‌کردند.... خانه‌ها هم مثل الان و شبیه قوطی‌کبریت …

این روزها همه‌چیز تغییر کرده است، حتی فصل‌ها. زمان‌های قدیم بیشتر شب‌ها، بزرگان خانواده تمام اعضای خانواده را دور هم جمع می‌کردند....
خانه‌ها هم مثل الان و شبیه قوطی‌کبریت نبود؛ حیاطی بود ۳-۲ هزار متری با درخت انجیر، حوض آب و ماهی. زمستان‌ها روی حوض را سرپوش می‌گذاشتند تا یخ نزند؛ بس که هوا سرد بود و آب حوض و دیواره‌های آن یخ می‌زد. حیاط‌های قدیمی خیلی باصفا بود. همه زیر کرسی جمع می‌شدند. آنقدر برف می‌آمد که ما از بالای پشت‌بام می‌پریدیم توی برف وسط کوچه یا حیاط! قندیل‌هایی که از ناودان‌ها می‌بست گاه تا روی زمین هم می‌رسید. در آن زمستان‌ها کرسی معنا پیدا می‌کرد و فضای گرم و صمیمی ایجاد می‌کرد. همه می‌آمدند؛ عمو، عمه، دایی و خاله.
همه همراه خانواده‌شان زیر کرسی می‌نشستند. گاهی تعداد جمعیت آنقدر زیاد می‌شد که زیر کرسی جا نمی‌‌شدیم. روی کرسی مجمع کنگره‌دار مسی بزرگی می‌گذاشتند که وسط کرسی را می‌گرفت. وسط این سینی چراغ پی‌سوز می‌گذاشتند که بعدترها که مردم مدرن شدند از چراغ گردسوز روسی استفاده می‌کردند. روی کرسی هم هر چه خوراکی در خانه بود می‌گذاشتند؛ انواع آجیل و میوه تازه یا خشک شده. بزرگ‌ترها سعدی، حافظ و شاهنامه می‌خواندند. قصه‌های قدیمی مثل حسن کچل را دوره می‌کردیم. در آن زمان خانه ما در خیابان ری بود؛ محله آب‌منگل. اینها عادت‌های بدی نبود اما مردم از هول مدرن‌شدن و زندگی ماشینی همه اینها را به دست فراموشی سپردند. در این جمع‌ها خیلی از مشکلات برطرف می‌شد. خیلی‌ها با هم ازدواج می‌کردند و چون همه چیز در حریم خانواده بود، بزرگ‌ترها هم نقش حمایتی زیادی داشتند. اگر مشکلی در خانواده‌ها بود، فقط بزرگ‌‌ترها بودند که خبردار می‌شدند و همه سعی می‌کردند حریم‌ها را حفظ کنند. شاید این شکل زندگی دیگر به خاطره تبدیل شده باشد اما هرچه که بود، در بسیاری موارد موثر بود. ما آدم‌ها گاهی از چیزهایی جدا می‌شویم که هرگز نمی‌توان معادل یا چیزی شبیه آن را پیدا کرد. به نظر من احیای جمع‌های صمیمانه خانوادگی تا حد زیادی می‌تواند مشکلات امروزه ما را کاهش دهد.

داریوش اسدزاده
بازیگر سینما و تئاتر