امروز با سعدی ـ پنجشنبه ۶ بهمن

ای باد صبح‌دم، خبر دلستان بگوی وصف جمال آن بت نامهربان بگوی بگذار مشک و بوی سر زلف او بیار یاد شکر مکن، سخنی زان دهان بگوی بستم به عشق موی میانش کمر چو مور گر وقت بینی، این سخن …

ای باد صبح‌دم، خبر دلستان بگوی
وصف جمال آن بت نامهربان بگوی
بگذار مشک و بوی سر زلف او بیار
یاد شکر مکن، سخنی زان دهان بگوی
بستم به عشق موی میانش کمر چو مور
گر وقت بینی، این سخن اندرمیان بگوی
با بلبلان سوخته بال ضمیر من
پیغام آن دو طوطی شکر فشان بگوی
دانم که باز بر سر کویش گذر کنی
گر بشنود، حدیث منش در نهان بگوی
کای دل ربوده از برمن، حکم از آن توست
گر نیز گوییم به مثل: ترک جان بگوی
هر لحظه راز دل جهدم بر سرِ زبان
دل می‌تپد که عمر بشد، وارهان، بگوی
سرِّ دل از زبان نشود هرگز آشکار
گر دل موافقت نکند که ای زبان، بگوی
ای باد صبح، دشمن سعدی مراد یافت
نزدیک دوستان وی این داستان بگوی