سرگذشت مدرنیسم در تفکر سیاسی غرب‏

در بررسی تاریخ اندیشه سیاسی اروپا جدال و مناقشات نظری که بین طرفداران روش سنتی و نظریه ‌پردازان متأخر رخ داد، کاربرد استعمال واژه ‏modernus‏ را عملی کرد. نسبت میان قدما و متأخرین …

در بررسی تاریخ اندیشه سیاسی اروپا جدال و مناقشات نظری که بین طرفداران روش سنتی و نظریه ‌پردازان متأخر رخ داد، کاربرد استعمال واژه ‏modernus‏ را عملی کرد. نسبت میان قدما و متأخرین در تاریخ اروپا دو مرحله عمده و تعیین کننده، قرون پنجم و ششم و دوازدهم را پشت سر گذاشته است. قدیمی‌ ترین اشاره‌هایی که به کاربرد اصطلاح ‏modernus‏ و نیز مفاهیم مشابه آن نظیر ‏novus‏ و نقیض آن ‏antiquitas‏ شده است، در نوشته ‌های گلاسی یوس، حکیم الهی سده پنجم، می توان پیدا کرد. ‏
چنانکه والتر فرویند با بررسی فقراتی از نوشته ‌های گلاسی یوس توضیح داده است، در این نوشته ‌ها تمایزی اساسی میان زمان گلاسی یوس و پدران کلیسا وجود دارد، اما به هر حال، مدلول اصطلاح‎ novus‎‏ که افزون بر جنبه زمانی ارزشی نیز هست، منفی و همراه با بدعت است و اموری که از نظر زمانی به عصر ما تعلق دارند، ضرورتی ندارد که جدید بوده باشد. اصطلاح ‏modernus‏ بر خلاف ‏novus‏ فاقد جنبه ارزشی، دارای معنایی زمانی و ناظر بر امر حادثی است که در گذشته نزدیک اتفاق افتاده است. ‏
به این ترتیب به نظر نمی رسد که اصطلاح ‏modernus‏ پیوندی با مضمونی ارزشی یا عاطفی داشته باشد. کاسسیودوروس مفهوم دوره قدیم یا ‏antiquitas‏ را به عنوان نقیض و در تمایز با زمان حال به کار گرفت. جالب توجه است که مفهوم عهد باستان از دیدگاه کاسسیودوروس، بر خلاف نویسندگان پیش از او، نقیض مفهوم دوره مسیحی و دوره پدران کلیسا نبود، بلکه در نظر او، دوره باستان به معنای دقیق این واژه، فرهنگ و تمدن رمی و اساسی ‌ترین وظیفه زمان حال تجدید عهد باستان بود. مفهوم دوره قدیم یا ‏antiquitas‏ برای بیان گذشته به کار می رفت و بنابراین، دارای مضمونی زمانی و ارزشی بود.‏
والتر هارتمن، با تحلیل فقراتی از نویسندگان قرن یازدهم، بر آن است که در نوشته ‌های آنان، اصطلاح ‏modernus‏ به ندرت به کار رفته و معنای آن در نزد نویسندگان متفاوت نیز یکسان نبوده است، مفهوم ‏modernus‏ تنها به معنای معاصران نیست، بلکه برشی در زمان قدما و مبین پدران کلیسا و نیز دوره جاهلی است و به این اعتبار، بخشی از صبغه منفی خود را از دست داده است.‏
در قرن یازدهم، مراد از ‏modernitas‏ دوره‌ای بود که آموزش های پدران کلیسا به فراموشی سپرده بود، اما این دیدگاه منفی نسبت به زمان حال، در قلمرو تحول اندیشه که از آن به نوزایش سده دوازدهم تعبیر شده است، در دریافتی نوآیین از تجربه تاریخی کم‌ رنگ ‌تر شد، تا جایی که سده دوازدهم میلادی در اروپا را "زادروز تجدد" نامیده ‌اند.‏
با آغاز قرن سیزدهم، تحولی در کاربرد اصطلاحات قدیم و جدید پدید آمد و دو اصطلاح دقیق‌ تر ‏antiqui‏ و ‏moderni‏ به عنوان الگوی زمانی به کار گرفته شد، همچنان که روش مبتنی بر اصالت تسمیه ویلیام اکامی در الهیات جدید در تعارض آن با روش متقدمان یا‏via antiqui ‎‏ روش جدید یا ‏via moderni‏ خوانده شد. ‏
ویلیام اکامی مسائلی را در کتاب خود مطرح ساخت که از پیامدهای آن، مباحثاتی بود که میان هواداران دو مشرب الهیات مسیحی در گرفت که در تاریخ این مباحثات را "جدال روش‌ها" نامیده‌ اند که در جریان آن، "طریقه ‌المتأخرین" ویلیام اکامی، به عنوان روشی در الهیات در برابر "طریقه ‌المتقدمین" ظاهر شد. پس از آن، این واژه در اسناد و نوشته ‌های نظریه‌ پردازان و نویسندگان مورد استفاده قرار گرفت، ولی اصطلاح "طریقه‌ المتأخرین" یا ‏via moderni‏ برای نخستین بار، در سال ۱۴۲۵ در یکی از اسناد حوزه علمیه کُلن به کار گرفته شد.‏مجادلات پدران کلیسا و حکمای الهی درباره نسبت میان قدما و متأخرین پیامدهای نظری مهمی در الهیات مسیحی داشت که تدوین مفهوم نظری اروپا را می توان در شمار مهم ‌ترین آنها آورد. نویسندگان بسیاری از جمله ماکس وبر، با بررسی تطبیقی تمدن‌ها از دیدگاه جامعه ‌شناسی تاریخی کوشیده ‌اند پرتوی بر منطق تمایزی بیفکنند که در آغاز دوران جدید تقدیر اروپا را رقم زد.

رضا احمدیان