امروز با سعدی ـ دوشنبه ۵ دی

آن به که چون منی نرسد در وصال دوست تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست رشک آیدم ز مردمک دیده بارها که این شوخ دیده چند ببیند جمال دوست پروانه کیست تا متعلّق شود به شمع؟ باری بسوزدش …

آن به که چون منی نرسد در وصال دوست
تا ضعف خویش حمل کند بر کمال دوست
رشک آیدم ز مردمک دیده بارها
که این شوخ دیده چند ببیند جمال دوست
پروانه کیست تا متعلّق شود به شمع؟
باری بسوزدش سبحات جلال دوست
ای دوست، روزهای تنعّم به روزه باش
باشد که درافتد شب قدر وصال دوست
دور از هوای نفس که ممکن نمی‌شود
در تنگنای صحبت دشمن، مجال دوست
گر دوست جان و سر طلبد، ایستاده‌ایم
یاران بدین قدر بکنند احتمال دوست
خرّم تنی که جان بدهد در وفای یار
اقبال در سری که شود پایمال دوست
ما را شکایتی ز تو گر هست، هم به تو است
در پیش دشمنان نتوان گفت حال دوست
بسیار سعدی از همه عالم بدوخت چشم
تا می‌نمایدش همه عالم، خیال دوست