امروز با سعدی ـ دوشنبه ۲۱ آذر

کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست یا نظر با تو ندارد؟ مگرش ناظر نیست نه حلال است که دیدار تو بیند هر کس که حرام است بر آن کش نظری طاهر نیست همه کس را مگر این ذوق نباشد که مرا که آنچه …

کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
یا نظر با تو ندارد؟ مگرش ناظر نیست
نه حلال است که دیدار تو بیند هر کس
که حرام است بر آن کش نظری طاهر نیست
همه کس را مگر این ذوق نباشد که مرا
که آنچه من می‌نگرم، بر دگری ظاهر نیست
هر شبی روزی و هر روزی زوالی دارد
شب وصل من و معشوق مرا آخر نیست
هر که سر پنجهٔ مخضوب تو بیند گوید
گر برین دست کسی کشته شود، نادر نیست
سر موییم نظر کن که من اندر تن خویش
یک سر موی ندانم که تو را ذاکر نیست
همه دانند که سودا زدهٔ دلشده را
چاره صبر است و لیکن چه کند؟ قادر نیست
گفته بودم: غم دل با تو بگویم چندی
به زبان چند بگویم که دلم حاضر نیست
گر من از چشم همه خلق بیفتم، سهل است
تو مینداز که مخذول تو را ناصر نیست
التفات از همه عالم به تو دارد سعدی
همّتی کان به تو مصروف بود، قاصر نیست