ای مرثیه خوان!...

(۱) ای مرثیه‌خوان! زبان عاشورا باش هم قبلهٔ کاروان عاشورا باش با لهجهٔ سرخ عشق، همچون زینب برخیز و حماسه‌خوان عاشورا باش (۲) ای مرثیه‌خوان! بس است از خون گفتن از کرب‌وبلا حدیث …

(۱)
ای مرثیه‌خوان! زبان عاشورا باش
هم قبلهٔ کاروان عاشورا باش
با لهجهٔ سرخ عشق، همچون زینب
برخیز و حماسه‌خوان عاشورا باش
(۲)
ای مرثیه‌خوان! بس است از خون گفتن
از کرب‌وبلا حدیث وارون گفتن
از زینب قهرمان بیاموز، ای مرد!
از کرب‌وبلا، چگونه و چون گفتن
(۳)
ای‌مرثیه‌خوان! کرب‌و بلا ماتم نیست
میراث حسین، درد و داغ و غم نیست
جان‌ مایهٔ نهضت حسینی این است:
«هرکس که به ظلم تن دهد، آدم نیست»
(۴)
ای مرثیه‌خوانِ اشک سیما، بس‌کن
گفتی زحسین، جان مولا بس کن
در چشم تو کربلا کویری تشنه است
کردی تو شهید کربلا را، بس کن!
(۵)
ای مرثیه‌خوان! حسین، یعنی باران
در چشم زمین، طراوتی بی‌پایان
آزادگی و عشق و عدالت، عزّت
ای مرثیه‌خوان! حسین‌، یعنی : انسان
(۶)
ای مرثیه‌خوان اهل دل! عاشوراست
در کرب‌وبلای دل، قیامت برپاست
برخیز و حماسه‌خوان عاشورا باش
از کرب‌و بلا، حماسه‌خواندن زیباست
(۷)
از کرب‌وبلا، سراب می‌بافی تو
یک پرسشِ بی‌جواب می بافی تو
مفهوم حسین را نمی‌فهمی، حیف
با خون حسین، آب می‌بافی تو!
(۸)
ای مرثیه خوان! حسین را باور کن
امشب ز حسین، روضه ای دیگر کن
تا کی تو حدیث تشنگی می‌گویی؟
شرمی ز خدا، ز ساقی کوثر کن
(۹)
ای مرثیه‌خوان! بگو تو از عاشورا
از خون خدا، خلاصهٔ خوبی‌ها
این واقعه را به چشم زینب بنگر
تفسیر کن این سرودهٔ زیبا را
(۱۰)
ای مرثیه‌خوان! کرب‌وبلا را بنگر
جانبازی مردان خدا را بنگر
با زینب قهرمان بیا در میدان
بشکوه‌ترین حماسه‌ها را بنگر
(۱۱)
تا شیعهٔ جهل و مصلحت اندیشیم
در سجده، به سیب وسکه می‌اندیشیم
گرنفس یزید، «ری» ببخشد ما را
از خولی و شمر و ابن‌ملجم پیشیم!