سخن عشق نشانی دارد

فیلم «شبانه روز» دومین اثر بلند کیوان علی محمدی و امید بنکدار است که بعد از سه‌سال از پایان ساخت آن به سینما‌ها راه پیدا کرده است. سال گذشته این دو فیلمساز، فیلم «شبانه» را که اولین …

فیلم «شبانه روز» دومین اثر بلند کیوان علی محمدی و امید بنکدار است که بعد از سه‌سال از پایان ساخت آن به سینما‌ها راه پیدا کرده است. سال گذشته این دو فیلمساز، فیلم «شبانه» را که اولین اثر بلندشان بود را روی پرده سینما داشتند. البته فیلم شبانه هم بی‌حرف و گفت‌وگو روی پرده نرفت و برای اکران شدن انتظار کشید. به‌زودی سریال «حیرانی» را هم از این دو هنرمند در شبکه یک‌سیما شاهد خواهیم بود. سینمای کیوان علیمحمدی و امید بنکدار بیش از هر چیز دیگری تکیه بر تعریف حقیقی سینما دارد.


● تصویر، تصویر و باز هم تصویر.
قصه برای این دو فیلمساز پیشرو، در خدمت سینمای آنهاست نه تصویر در خدمت بیان قصه. آنها تمام مدیوم‌های هنر را به خدمت گرفته‌اند تا تصاویری بسازند که در نوع خود بی‌نظیرند. وسواس این دو هنرمند حتی در ریزترین صحنه‌ها نمایان است و برای کوچک‌ترین سکانس فیلم ارزشی که برای کل فیلم قایلند را منظور می‌کنند و حرفه‌ای‌ترین‌های سینما را چه در ویترین کار چه در پشت صحنه برای ساخت کارشان دعوت کرده‌اند. قصه فیلم، داستان چهار روایت متفاوت از عشق و پنهان‌کاری است، در دوره‌های متفاوت میان آدم‌های متفاوت. یکی از چهار اپیزود، برگرفته از داستان زندگی «سیاوش کسرایی»- نقاش تحسین شده معاصر - است، این شخصیت‌ دارای فیزیک متفاوتی است و «حامد بهداد» به‌خوبی از اجرای این کاراکتر در داستان بر آمده است. این اپیزود از درخشان‌ترین اپیزود‌های فیلم محسوب می‌شود و ادای دین است در خور این هنرمند بزرگ. چهار داستان‌ موازی که به طرز غریبی قرابتی انکار نشدنی دارند نه از جهت روابطی که منتظریم اشتراک‌شان را با هم پیدا کنیم بلکه از لحاظ تم درونی‌اش - عشق - که زبان مشترک تمام آدم‌های دنیاست.
گاهی این چهار داستان موازی در نقاطی با هم تلاقی و انتظار و جست‌وجو‌گری را در مخاطب ارضا می‌کنند. گاهی این جست‌وجو‌گری در مخاطب ناکام می‌ماند و قصه به شکل مستقل از قصه‌های دیگر باقی می‌ماند. اما به صراحت می‌توان گفت، هر اپیزود به‌طور جداگانه چه از نظر داستان و چه ساختار فیلمی ارزشمند و قابل بحث است و می‌تواند یک فیلم کامل باشد. هر چه در سینمای متفاوت این دو فیلمساز، کنشگرها و کاراکتر‌های داستان‌هایشان کم‌گو و آرام هستند و دیالوگ‌های ضروری برایشان نوشته شده دوربین در دست خالقان اثر بی‌قرار است. آنقدر تصاویر ناب و کارت‌پستالی در فیلم دیده می‌شود که این حس را به بیننده القا می‌کند که آیا این دو فیلمساز نمی‌خواهند فیلم دیگری بسازند؟ و اگر بسازند چه برگ برنده‌ای برای رو کردن برایشان باقی مانده؟ این پرگویی و سنگینی تصاویر به قدری است که لحظه‌ای حضور کارگردان را در طول دیدن قصه فراموش نمی‌کنیم و حواس‌مان هست که داریم فیلم می‌بینیم. حتی به‌زعم نگارنده این حس حضور خالق با همه حرفه‌ای بودن به فیلم ضربه می‌زند. شاید سینمای کیوان علیمحمدی و امید بنکدار آنجایی می‌لنگد که بسیار بی‌نقص است.


فرانک کلانتری
نام مقاله بر گرفته از غزل حافظ