فرهنگ و فلسفه سیاسی

اجتماع انسانی متشکل از روابط متقابل و در هم تنیده عرصه ها و بخش های گوناگون جامعه است. اصلی ترین و مهم ترین عرصه زندگی اجتماعی که بستر و زمینه دیگر عرصه هاست روابط فرهنگی و فرهنگ …

اجتماع انسانی متشکل از روابط متقابل و در هم تنیده عرصه ها و بخش های گوناگون جامعه است. اصلی ترین و مهم ترین عرصه زندگی اجتماعی که بستر و زمینه دیگر عرصه هاست روابط فرهنگی و فرهنگ عمومی جامعه است. فرهنگ و فلسفه حیات یک جامعه رابطه ای دو سویه با هم دارند و همزاد یکدیگر تلقی می شوند. در واقع فرهنگ سیاسی متوجه مجموعه باورها، بینش ها، ارزش ها، معیارها و عقایدی است که در طول زمان صیقل خورده و در قالب آنها رفتارها و ساختارهای سیاسی شکل می گیرند. معیارها و ملاک ها و الگوهای رفتار سیاسی که در طول زمان در اعتقادات و باورهای عمومی گروهی از مردم در سرزمینی مشخص درونی شود ساختارهای سیاسی و هنجارهای حیاتی آن جامعه را تشکیل می دهد.‏
اینکه فرهنگ و فلسفه سیاسی همزاد یکدیگرند، به این معناست که فرهنگ سیاسی بازتاب نظام سیاسی، فکری و عقیدتی و تاریخ زندگی افراد جامعه ای است که آن را به وجود آورده و از آن تغذیه می کنند. مجموعه ای از باورها و ارزش های رفتار سیاسی که افراد جامعه در طول زندگی اجتماعی خویش موفق به دستیابی به آن گشته اند و این معیارها و باورها را زمینه ای برای موفقیت حیات سیاسی و فرهنگی جامعه خویش می دانند. فلسفه سیاسی ارزش ها و هنجارها و کنش های آن نظام را با معیارهای عقلی مورد ارزیابی قرار می دهد. بنابراین این باورها و ملاک با اعتقادات عمومی و دینی مردم، فرهنگ و آداب و رسوم عمومی از یک سو و ملاک عقلانی و منطقی سنجیده گردیده و زمینه را برای وضع مطلوب اجتماع و تکامل سیاسی آن آماده می سازد.
فلسفه سیاسی نیز، بنا به سرشت پرسشگر و حقیقت جوی خود، غایات سیاسی در جامعه را مورد نقد و ارزیابی قرار می دهد و می کوشد میزان کارایی و اعتبار آن را مورد سنجش عقلی و استدلالی قرار دهد. در فرهنگ سیاسی، سعی در گسترش مسائل و پدیده هایی است که زمینه را برای استقرار نظام مردمی، دستیابی به آزادی، عدالت، قانون و نهایتاً سعادت مردم مهیا می سازد.
در تمام دوران ها، همه فیلسوفان، از افلاطون و ارسطو گرفته تا فیلسوفان معاصر در پی آن بوده اند که بحران ها، معضلات و تضادهای درون جامعه را ریشه یابی کنند و شیوه های معقول دستیابی به نظم مطلوب را برای سعادت بشر نشان دهند. البته هر یک از این متفکران روش و بینش خاص خود را داشته اند و طبعاً موافق نگرش و طرز تلقی خود نسبت به انسان، جامعه، حکومت و دیگر پدیده ها و مفاهیم و ساخت های سیاسی - اجتماعی آرای خود را تجویز کرده اند. افلاطون تنها فیلسوفان را واجد شرایط برای حکومت می دانست و ارسطو به حاکمیت اکثریت مردم اعتقاد داشت. برخی از فیلسوفان و نظریه پردازان فرهنگ سیاسی را به سه دسته تقسیم کرده اند: فرهنگ محدود با ویژگی های محلی و سرسپردگی مطلق به قدرت، فرهنگ انقیادی با ویژگی های آگاهی ملی و اطاعت پذیری، فرهنگ مشارکتی که دارای ویژگی های آگاهی ملی، آزادی های فردی و مشارکت آگاهانه در امور سیاسی و حکومتی است.‏
هنگامی که یک اندیشه ورز در نگرش به پدیده های سیاسی و اجتماعی، بینش و چارچوب دیدگاهی خود را به کار می گیرد ارزش ها و معیارهای محلی و ملی خود را در نظر می گیرد. هر جامعه ای معیارهای خاص خود را برای تشخیص و تبیین آن دارد.
بدیهی است که آنچه برای یک آمریکایی ارزش است، برای یک ایرانی ارزش نیست و سلسله مراتب ارزش ها در جوامع و ملت های مختلف، متفاوت است و در واقع این بینش و جهان بینی عمومی مردم است که به رفتار و تفکر انسان ها در قالب های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی شکل و معنی می دهد و اعتقادات ملی و فرهنگ یک ملت است که ارزش ها و الگوهای سیاسی و رفتارهای اجتماعی آنها را معین می کند که از آن به عنوان بینش ارزشی و تفکر فلسفه سیاسی یاد می شود.

یعقوب نعمتی وروجنی