امروز با سعدی ـ چهارشنبه ۴ خرداد

دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند چگونه انس نگیرند با تو آدمیان که از لطافت خوی تو وحش نگریزند چنانکه در رخ خوبان حلال نیست نظر حلال نیست که …

دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
هزار فتنه به هر گوشه‌ای برانگیزند
چگونه انس نگیرند با تو آدمیان
که از لطافت خوی تو وحش نگریزند
چنانکه در رخ خوبان حلال نیست نظر
حلال نیست که از تو نظر بپرهیزند
غلام آن سر و پایم که از لطافت حسن
به سر سزاست که پیشش به پای برخیزند
تو قدر خویش ندانی ز دردمندان پرس
کز اشتیاق جمالت چه اشک می‌ریزند
قرار عقل برفت و مجال صبر نماند
که چشم و زلف تو از حد برون دلاویزند
مرا مگوی نصیحت که پارسایی و عشق
دو خصلتند که با یکدگر نیامیزند
رضا به حکم قضا اختیار کن، سعدی
که شرط نیست که با زورمند بستیزند