جان شیدا

تار گیسو را کمند جان شیدا کرده ای ناوک مژگان میان قلب ما جا کرده ای نقطه بسم اله آن خال لب گل بوی توست طاق ابرویت حریم قبله ما کرده ای گر تجلی گاه آدم بر فراز کوه بود تو سرای ملک …

تار گیسو را کمند جان شیدا کرده ای
ناوک مژگان میان قلب ما جا کرده ای
نقطه بسم اله آن خال لب گل بوی توست
طاق ابرویت حریم قبله ما کرده ای
گر تجلی گاه آدم بر فراز کوه بود
تو سرای ملک دل را طور سینا کرده ای
در حقیقت چهره ات آیینه ایزدنماست
ای فرید حسن و زیبایی چه غوغا کرده ای
کی شود تا جلوه گر گردد رخ زیبای تو
از نظرها غایبی و خون به دل ها کرده ای
تا که خورشید جمالت را ز ما کردی نهان
در دل و در دیده ها شوق تمنا کرده ای
خانه دل را خدا از بهر خود کرد انتخاب
یوسف زهرا، دراین خانه تو مأوا کرده ای
پرتو شمس رخت شد در وجودم مشتعل
آتش جان را پس پرده تماشا کرده ای
ره در این منزل کسی هرگز نبرده تاکنون
ملک دل را «نادری» گوید که یغما کرده ای

رمضانعلی غلامی (نادری)