نظامیان مشروطه خواه و قهوه قجری

در نهضت مشروطه سواران ایل شاهسون بغدادی به فرماندهی علی اكبرخان منصور نظام حضور فعال داشتند و از قوای نظامی حامی مجلس بودند كه با حذف آنها مخالفان مشروطه جسارت حمله به مجلس …

در نهضت مشروطه سواران ایل شاهسون بغدادی به فرماندهی علی اكبرخان منصور نظام حضور فعال داشتند و از قوای نظامی حامی مجلس بودند كه با حذف آنها مخالفان مشروطه جسارت حمله به مجلس را پیدا كردند.
علی اكبرخان منصور نظام در هجده سالگی سركردگی ایل شاهسون بغدادی را به عهده گرفته بود. در دوره مظفرالدین شاه سواران ایل را به خدمت قزاقی درآورد و به دستور شاه درجه میرپنجی (سرلشگری) دریافت كرد. هنگامی كه غوغای مشروطه بالا گرفت تعدادی از سواران شاهسونی نیز به همراه دیگران در حرم حضرت عبدالعظیم بست نشستند و دیگر حاضر نبودند كه در خدمت قزاقخانه باشند و از قزاقخانه خارج شدند و به یورت های خویش بازگشتند و با حمایت نكردن از حكومت به دفاع از مشروطه پرداختند. زمانی كه محمدعلی شاه قدرت به دست می گیرد طی حكمی منصورنظام را بار دیگر به پایتخت فرامی خواند. مشروطه خواهان منصورنظام را به مجلس احضار می كنند و در آنجا او را به قرآن سوگند می دهند كه حامی مشروطه باشد و به آن خیانت نكند. وی نیز قسم یاد می كند و تا آخرین روز به قسم خود وفادار می ماند و تا زمانی كه در تهران بود با سربازان ایل خود از مجلس و نمایندگان حفاظت می كند. علی اكبرخان فتح السلطان كه از سواران ایل شاهسون بوده در این باره می گوید: «محمدعلی شاه به علت مخالفت با مجلس دستور می دهد به وسیله شترخانه و قاطرخانه، شهر شلوغ شود و ایجاد ترس و وحشت كنند. از طرف دیگر مجلس امنیت تهران را به منصورنظام واگذار می كند. سواران منصورنظام هر شب بین ده تا بیست نفر از اراذل و اوباش را دستگیر می كردند و تحویل مجلس می دادند، از جمله صنیع حضرت و مختارالسلطنه كه از قدرتمندان طرفدار محمدعلی شاه بودند توسط منصور نظام دستگیر و به دوشان تپه برده می شوند و از آنجا آنها را به كلات نادری می برند و تحویل می دهند.»
مشاوران شاه پس از گزارش این جریانات به شاه توصیه می كنند كه اگر قصد دارد مجلس را به توپ ببندد قبل از آن منصورنظام را از میان بردارد چرا كه او حامی نظامی مجلس بود و سوارانش خطر جدی ای برای دولت بودند، بنابراین شاه تصمیم می گیرد كه سواران منصور نظام را پراكنده سازد و از قدرتش بكاهد. بعد از پراكنده ساختن سوارانش برای اینكه از تهران دورش كند شاه او را حاكم كردستان می كند. در حین آماده شدن برای رفتن به كردستان میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل و ملك المتكلمین به خانه اش می روند و از او درخواست پناهندگی می كنند. منصورنظام آنها را به خانه اش برد و خودش هم به كردستان نرفت. درباریان كه از این جریان باخبر شدند روز بعد برای تفتیش به خانه منصور نظام رفتند اما او كه از قبل از ماجرای تفتیش توسط شخصی به نام میرزا عبدالله خان باخبر شده بود شبانه صوراسرافیل و ملك المتكلمین را به باغ یكی از دوستانش در شمیران برد و خودش هم سپیده دم به همراه همسرش روانه حرم حضرت عبدالعظیم شد و بعد از آن به زادگاهش همدان رفت. در همین اثنا مجلس به توپ بسته شد و دوران استبداد صغیر شروع شد. از تهران تلگرافی به منصورنظام شد و از او خواستند كه به تهران بازگردد. منصورنظام با اینكه پس از این تلگراف می فهمد كه دیگر كارش تمام است و آخر عمرش فرارسیده است، اما پس از چند روز به سمت تهران حركت می كند و خود را به امیربهادر (وزیر جنگ) معرفی می كند. امیربهادر با روی خوش می گوید: خسته هستید بروید و فردا صبح تشریف بیاورید. فردا كه بازمی گردد امیربهادر پس از تعارفات معمول دستور می دهد كه قهوه بیاورند و منصورنظام قهوه معروف قجری را سر می كشد. امیربهادر می گوید: به منزل بروید تا حكم و دستور برایتان بگیریم. به گفته عبدالله خان و صمصام نظام، منصورنظام وقتی به خانه رسید حالت استفراغ و سرگیجه گرفت و تا آنها رفتند دكتر بیاورند جان به جان آفرین تسلیم كرد.
فرهنگ جهانبخش