احسان بی‌منّت‏

ای خدا شرمنده ام از کثرت احسان تو شرم بر شرمم فزاید چون کنم عصیان تو گر ببخشایی گناهان مرا از فضل خود آب گردم از خجالت بر در غفران تو هر چه دارم از تو دارم خود چه دارم هیچ هیچ نیستم …

ای خدا شرمنده ام از کثرت احسان تو
شرم بر شرمم فزاید چون کنم عصیان تو
گر ببخشایی گناهان مرا از فضل خود
آب گردم از خجالت بر در غفران تو
هر چه دارم از تو دارم خود چه دارم هیچ هیچ
نیستم من جز بدی مستغرق احسان تو
فیض را حد ثنایت نیست معذورش بدار
کیست او یا چیست او تا دم زند در شان تو
کی توان از عهده شکر تو بیرون آمدن
شکر نعمت نعمتی دیگر بود از خوان تو

(ملا محسن فیض کاشانی، دیوان اشعار)