چند رباعی از مریم حقیقت

مریم حقیقت شاعری جوان از استان فارس و شهرستان جهرم است که او را بسیاری با شعرهای «پسا غزلش» می‌شناسند؛ سروده‌هایی که پیش از هر چیز موید و موکد این است که فرم برای این شاعر جوان …

مریم حقیقت شاعری جوان از استان فارس و شهرستان جهرم است که او را بسیاری با شعرهای «پسا غزلش» می‌شناسند؛ سروده‌هایی که پیش از هر چیز موید و موکد این است که فرم برای این شاعر جوان در مقایسه و استفاده از دیگر مولفه‌های شعری در اولویت قرار دارد.
اما حقیقت، امسال کتابی را به همت نشر فصل پنجم منتشر کرده است که مجموعه‌ای از رباعی‌های او را در بر می‌گیرد؛ رباعی‌هایی با زبانی روان و ساده که به دور از هرگونه پیچیدگی‌های فرمی ‌و نحوی سروده شده‌اند و شاعر در این رباعی‌ها سعی کرده است با اصل قرار دادن سنت آشنایی‌زدایی محتوایی و مضمونی در مصراع آخر یا به عبارتی پایان‌بندی غافلگیرانه، بار اصلی شعر را بر دوش همین تکنیک کهنه، سنتی و آشنا قرار دهد.
البته نمی‌توان از نمونه‌های درخشانی که وجود دارد هم بسادگی گذشت و شاید مهم‌ترین دلیل انتخاب حقیقت به عنوان مهمان آینه‌های روبه‌روی این هفته همین شعرها باشند. هرچند شاید دیگر دلیل این انتخاب این باشد که در میان آثار شاعران مطرح و سرشناسی چون جلیل صفربیگی، بیژن ارژن و... رباعی‌های مریم حقیقت کمتر دیده شده است.
۱
شب مانده و پروانه‌ من منتظر است
تا صبح غزل خانه‌ من منتظر است
هر وقت دلت هوای باریدن داشت
برگرد بیا شانه‌ من منتظر است
۲
گفتند حذر کن که دلش آهنی است
تقدیر تو بعد از او پر از روشنی است
تا رفتی و آواره شدم فهمیدم
مفهوم عمیق دوستی دشمنی است
۳
حال همه ستاره‌ها بد می‌شد
یک دسته کبوتر از دلم رد می‌شد
هر وقت دلش هوای باریدن داشت
هرجا که نشسته بود مشهد می‌شد
۴
در حنجره‌ها بغض صدا یعنی عشق
ملموس‌ترین وصف خدا یعنی عشق
وقتی که غریب و خسته‌ای می‌فهمی
آرامش زائر رضا یعنی عشق
۵
تلخ است که پرواز فراموش شود
در حنجره آواز فراموش شود
این قدر پرند‌گی نکن می‌ترسم
حیثیت پرواز فراموش شود