ماه من

گل نوری که در سحر آمد ماه من بود، کز سفر آمد در سرایی که عشق می خواندند دیو رفت و فرشته درآمد فتنه ی چرخ دیده بود آن پیر درپی دفع فتنه گر آمد گرچه از شرق بر زند خورشید آفتابم ز غرب …

گل نوری که در سحر آمد
ماه من بود، کز سفر آمد
در سرایی که عشق می خواندند
دیو رفت و فرشته درآمد
فتنه ی چرخ دیده بود آن پیر
درپی دفع فتنه گر آمد
گرچه از شرق بر زند خورشید
آفتابم ز غرب برآمد
پرگهر مرد ایزد سبحان
فاتح مرز پرگهر آمد
عاقبت بر نجات محرومان
دیدم از غیب یک نفر آمد
مرغ طوفانزده به جان بگریخت
تا که امواج عشق تر آمد
منتظر بودم عاشقی آید
اهل دل را که منتظر آمد
مژده یاران قیام عالم را
در سحرگاهم این خبر آمد
طارقا روبهان نمی مانند
گر ببینند شیر نر آمد

طارق خراسانی