ای یار ناگزیر که دل در هوای توست جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست غوغای عارفان و تمنای عاشقان حرص بهشت نیست که شوق لقای توست گر تاج میدهی، غرض ما قبول تو ور تیغ میزنی، طلب ما …
ای یار ناگزیر که دل در هوای توست
جان نیز اگر قبول کنی هم برای توست
غوغای عارفان و تمنای عاشقان
حرص بهشت نیست که شوق لقای توست
گر تاج میدهی، غرض ما قبول تو
ور تیغ میزنی، طلب ما رضای توست
گر بنده مینوازی وگر بنده میکشی
زجر و نواخت هرچه کنی، رای رای توست
گر در کمند کافر و گر در دهان شیر
شادی به روزگار کسی کاشنای توست
هرجا که روی زنده دلی، بر زمین تو
هرجا که دست غمزده ای، بر دعای توست
تنها نه من به قید تو درماندهام اسیر
کز هر طرف شکسته دلی مبتلای توست
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقبی و ما را هوای توست
قوت روان شیفتگان، التفات تو
آرامِ جان زنده دلان مرحبای توست
گر ما مقصریم، تو بسیار رحمتی
عذری که میرود، به امید وفای توست
شاید که در حساب نیاید گناه ما
آنجا که فضل و رحمت بیمنتهای توست
کس را بقای دائم و عهد مقیم نیست
جاوید پادشاهی و دائم بقای توست
سعدی ثنای تو نتواند به شرح گفت
خاموشی از ثنای تو، حدّ ثنای توست
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است