رویا

و صبح می گذرد و شب سایه می افکند بر زمین و امید خاموش می شود و سایه پرده می افکند بر صبر و من... و من می مانم و امید خاموش و سایه ها، صبر،... انتظار و انتظار پابرجاست تا آن روز... آن روز که …

و صبح می گذرد و شب سایه می افکند بر زمین
و امید خاموش می شود و سایه پرده می افکند بر صبر
و من...
و من می مانم و امید خاموش و سایه ها، صبر،...
انتظار
و انتظار پابرجاست تا آن روز...
آن روز که پنجره ها نوید آمدنت را از نسیم وصال دریابند و
زمین از التهاب زمان دست بردارد و
چشم ها به جمالت روشن شود
تا باران محبتت، گرد و غبار سال های بی کسی را از دل ها بشوید
و انسان، انسان شود.
و شب می گذرد و صبح سایه می افکند و من می مانم و
حس شیرین رویای آن روز، در شب

هانیه لشنی زند