آدورنو؛ بازاری شدن و کاهش کنش‌مندی

یکی از با اهمیت ترین جنبه ‌های آثار آدورنو که اغلب مورد توجه قرار نمی ‌گیرد، تاملات روانشناسی اخلاقی او است. تاملاتی که نیچه وار، دنبال یافتن منابع روانی منش و سلوک اخلاقی …

یکی از با اهمیت ترین جنبه ‌های آثار آدورنو که اغلب مورد توجه قرار نمی ‌گیرد، تاملات روانشناسی اخلاقی او است. تاملاتی که نیچه وار، دنبال یافتن منابع روانی منش و سلوک اخلاقی افراد است. نیچه در اثر «تبار شناسی اخلاق» خود، در واقع یک چنین درک و دریافت ‌هایی را ابراز داشته است. درک و دریافت ‌هایی که از «اخلاق متکلف» ناشی شده و ریشه در انتقام جویی و احساس حقارت افراد دارد. بنابر این نمی‌ تواند جز یک تمایل ویران گر چیز دیگری عرضه کند.
بر این منوال آدورنو با قصد سازنده ‌ای آن ریشه‌ های روانی و درک و دریافت اخلاقی از افراد را در نظر می‌گیرد که به نفع ایجاد احترام و حرمت بر بستر حساس روابط انسان ‌هاست. از این منظر نه تنها اثر «مینیمامورالیای» او بلکه همچنین مقالات روانشناسی اجتماعیش سرچشمه‌ های جوشانی برای فهم و نگرش متکی بر شناخت اخلاق روان شناسانه هستند.
آدورنو همواره توانایی حساسیت اخلاقی و توجه به دیگری را ناشی از تجربه کودکی افراد در کسب مهر و محبت پرورش دهنده دانسته است. برای همین به صورت متناقضی خانواده بورژوازی را از یکسو «نطفه شکل ‌گیری اراده سازش ناپذیر» یک منیت متکی بر خرد نامیده و از سوی دیگر روند تجزیه نهاد خانواده را دلیلی برای سرد شدن نیاز به معاشرت انسانی ارزیابی کرده است.
اگر زنجیره‌ی آثار او را پیگیری کنیم، درمی ‌یابیم که اندیشه آدورنو متکی بر شبکه‌ پیچیده‌ ای از توضیحات روان شناسی اخلاقی است. اندیشه ‌ای که به صورت‌های خاصی مناسبات انسانی و الگوهای واکنش روانی افراد را به شکل علت و معلول به هم وابسته می‌داند. بررسی امروزی چنین موضوع‌ هایی در آثار آدورنو، نه تنها به کمک این امر می‌آید که ما مفهوم سنتی اخلاق را از جنبه پدیدار شناسانه دقیق تر کنیم. البته از این امر مهم تر، آثار وی در خدمت پژوهش فعلیت دار فلسفی هستند که الزام بهبودی شرایط آموزش و پرورشی افراد را برای تمایل به رعایت پرنسیب‌های اخلاقی یادآور شوند.
آدورنو در بسیاری از نوشته ‌های جامعه شناسانه ‌اش، و نه فقط در «مینیما مورالیا» به رابطه‌ تنگاتنگی اشاره داده است که از یکسو به رشد پدیده‌ بازاری شدن و قابل فروش بودن منجر می‌شود و از سوی دیگر گرایش رو به کاهش توانایی مداخله و کنش ‌مندی انسان ‌ها را به دنبال دارد.
امروزه شاید بشود گفت که بازسازی این گرایش انسانی از راه جامعه شناسی میکروسکوپی در واقع هسته اصلی نظریه اجتماعی وی را تشکیل می‌دهد. نظریه وی در پی نشان دادن این واقعیت است که گسترش قیود بازار سرمایه داری به حوزه ‌های دست نیافتنی زندگی خصوصی افراد نیز سرایت کرده است و به انسان ‌ها شیوه‌ های خاص رفتاری را تحمیل می‌کند.
رفتاری که نه تنها به ویژگی ‌های سایرین بی توجه است بلکه اغلب به بی احترامی و سرکوب دیگری گرایش دارد. این گوهر نظریه جامعه شناسی آدورنو در سی سال پیش اغلب به صورت سرفصلی از دگماتیسم مارکسیستی تلقی می ‌شد.
البته در پاره‌ای از پاراگراف ‌های بررسی وضعیت زمانه از جانب او جملاتی وجود دارد که به نظر می‌رسد او در پی تعمیم برنهاد کارل مارکسی در موردبرداشت حقیقی به تمامی مناسبات زندگی زیر سیطره سرمایه است. از منظر تحولات اخیر، تحولاتی که با خود اجبار انعطاف اقتصادی را به همراه داشته و به واقع بسیاری از حوزه ‌های دولت رفاه اجتماعی را به دست اصول هدایت کننده بازار سرمایه داری خصوصی سپرده، بایستی گفت که شیوه تشخیص وضعیت زمانه از سوی آدورنو فعلیتی دوباره یافته است.
بیش از هر چیزی آن تجزیه و تحلیل ‌های او چشمگیرند که با دقتی پدیدار شناسانه دگرسانی بطئی فعالیت ‌های روزمره انسان‌ ها را خاطر نشان می ‌سازند. دگر سانی آن هم بدین صورت که انسان‌ ها به جای معاشرت و خوش و بش با یکدیگر فقط به دنبال منافع خود هستند. شاید این بخش از آثار آدورنو است که در آتیه بیشترین توجه را به خود جلب می‌کند زیرا نظریه اجتماعی در آغاز راهی است که می ‌خواهد رابطه علت و معلولی میان بازاری شدن همگانی و اضمحلال کنش مندی انسانی را بررسی نماید.

مسعود فولادفر