امروز با سعدی

تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد؟ اگر چراغ بمیرد، صبا چه غم دارد؟ تو را که هرچه مراد است، می‌رود از پیش، ز بی‌مرادی امثال ما چه غم دارد؟ تو پادشاهی، گر چشم پاسبان همه شب به خواب …

تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد؟
اگر چراغ بمیرد، صبا چه غم دارد؟
تو را که هرچه مراد است، می‌رود از پیش،
ز بی‌مرادی امثال ما چه غم دارد؟
تو پادشاهی، گر چشم پاسبان همه شب
به خواب در نرود، پادشا چه غم دارد؟
خطاست اینکه دل دوستان بیازاری
ولیک قاتل عمد از خطا چه غم دارد؟
امیر خوبان، آخر گدای خیلِ تو‌ایم
جواب ده که امیر از گدا چه غم دارد؟
هزار دشمن اگر در قفاست عارف را
چو روی خوب تو دید، از قفا چه غم دارد؟
قضا به تلخی و شیرینی ای پسر، رفتست
تو گر تُرُش بنشینی، قضا چه غم دارد؟
بلای عشق عظیمست لاابالی را
چو دل به مرگ نهاد، از بلا چه غم دارد؟
جفا و هرچه توانی بکن که سعدی را
که ترک خویش گرفت، از جفا چه غم دارد؟