بریدم از جان و از جهان، دل؛ زدم دلم را به نام حیدر فرو نیارم به بندهای، سر؛ منم غلام غلام حیدر نه بندهاش خوانم و نه یزدان، نه خالقش گویم و نه مخلوق شکاف دیوار کعبه بنگر، بخوان …
بریدم از جان و از جهان، دل؛ زدم دلم را به نام حیدر
فرو نیارم به بندهای، سر؛ منم غلام غلام حیدر
نه بندهاش خوانم و نه یزدان، نه خالقش گویم و نه مخلوق
شکاف دیوار کعبه بنگر، بخوان خطی از مقام حیدر
رخش ندیدهست انس و جان هم، ملائک و اهل آسمان هم
که ره ندارند عرشیان هم، به محفل بار عام حیدر
طهور قرآن قرین جانش، یکایک آیات وصف شأنش
تمام نهج البلاغه سطری، ز بیکران کلام حیدر
طلوع میلاد او زکعبه، بدایت حسن مطلع او
صلای فزتُ برب کعبه، شکوه حسن ختام حیدر
چنان نگین ۶ جهت به مشتش، چو زادره نُه فلک به پشتش
چو فرش هفت آسمان فتاده، به مسکنت زیر گام حیدر
علیست حق و علی حقیقت، علیست شرع و علی شریعت
یلان گردنکش طریقت، هماره رام مرام حیدر
جهان خدایا! خراب گردد، اگر نگردد خراب مولا
فلک خدایا! دگر نگردد، اگر نگردد به کام حیدر
به هر رهی میروم ره او، به هر دری میزنم در او
ز لطف مولا کجا گریزم، که دادهام دل به دام حیدر
خیال خمیاز خماری، نشانی از خانهام ندارد
از آنکه مست خم غدیرم، از آنکه مستم ز جام حیدر
تمام عمرم به شوق چهرش، رسیده جانم به لب ز مهرش
که بشنوم در زمان مرگم، مگر ندای سلام حیدر
نَه گَرد اهل کَرَم نشانم، نَه گِرد اهل دِرَم نشینم
ز جمل خلق بی نیازم، به شکر جود مدام حیدر
به کوه بنگر رکوع حیدر، به دشت بنگر سجود حیدر
به بحر بنگر قنوت حیدر، به آسمانها قیام حیدر
عدالت از عین او بتابد، لطافت از لام او تراود
یداله از یای او براید، چو ذوالفقار از نیام حیدر
علیست باطن علیست ظاهر، علیست اول علیست آخر
تمام اینها علیست اما، نباشد اینها تمام حیدر
محمود حبیبی کسبی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است