نگاهی به نمایشگاه عکس های علیرضا قاضی در گالری خاک

سال ۱۹۷۱، جون بائز در یکی از مشهورترین ترانه هایش، به ماهیت دوگانه خاطرات ارجاع مان داد. برای او، ولی دوگانگی خاطرات در مفاهیم تلخ و شیرین یا کلماتی مشابه خلاصه نشد. تمثیل های …

سال ۱۹۷۱، جون بائز در یکی از مشهورترین ترانه هایش، به ماهیت دوگانه خاطرات ارجاع مان داد. برای او، ولی دوگانگی خاطرات در مفاهیم تلخ و شیرین یا کلماتی مشابه خلاصه نشد. تمثیل های او برنده تر، استعاری تر و شاید حتی تلخ تر بود؛ الماس و زنگار.
در مجموعه عکس های علیرضا قاضی، در گالری خاک با عنوان «رسوب»، با مواجهه یی مشابه با مفهوم خاطرات روبه روییم؛ با کوششی جهت رسیدن و توضیح همین ماهیت دوگانه و متعارض و متناقض خاطرات.
در این مجموعه که نخستین نمایشگاه انفرادی این عکاس است، شاهد مجموعه یی از کلاژها هستیم که با عکس های قدیمی دوره قاجار و با چند موتیف تکرارشونده که مهم ترین شان تیغ است کار شده است. ترکیبی که هر چند در سال های گذشته زیاد کار شده و زیاد دیده شده ولی از چند جهت جذاب و قابل بررسی است.
برخلاف وجه غالب سایر آثار، کوشش در جهت تصویر کردن ماهیت نوستالژیک زمانه یی از دست رفته یا گذشته یی فراموش شده مثلاً در مجموعه یی از عکس های مرحوم بهمن جلالی یا کوشش برای رسیدن به یک دوگانگی طنازانه، طبعاً تحت تاثیر زمانه، بی لحن که ماهیتی اگزوتیک نیز به عکس ها می دهد، در آثار عکاسی شیرین نشاط مثلاً، این بار با خشونت، سبعیت و نوعی عشق و نفرت مواجهیم.
خشونت یا از طریق خود عناصر بصری، تیغ، قطرات خون چکانده شده بر عکس ها یا خشونت وارد آمده در عکس ها (سر مردی که بریده شده است) به دست می آید یا عمدتاً طریق نگاه سرد، قاطع و بی رحم؛ سوژه ها. با این شکل دوم است که عکس ها ماهیت شخصی تر نسبت به سایر انواع عکس های مشابه می گیرند، چه در مجموعه حاصل این شقاوت است که بی رحمانه مجموعه را تقطعه می کند، صورت ها را می برد، خاطرات و گذشته را مخدوش می کند، ولی با موتیف های دیگرش، برگ های سبز یا نگاه خیره چهره های در عکس، یا وجود چمدان نسبت به رفتن و فقدان شان حسرت می خورد. همین تعارض، همین تناقض است که گاه باعث کارکرد دوگانه موتیف های بصری نیز می شود. برگ سبز می تواند تیغ شود و قباله ازدواج به خطوطی رمزی با ماهیت رمزآمیز تبدیل می شود. اینجاست که نگاه شخصی عکاس تصویرگر بیماری ذهنی اش می شود. تصویرگر ذهنی می شود که گذشته، که خاطرات را با مهربانی مخدوش می کند، دوست شان دارد، ولی برایش نفرت آورند.هر بازگشتی به عکاسی دوره قاجار، دوره یی که اصولاً عکاسی به ایران وارد و آغاز شد، به پژوهشی در عکاسی این دوره نیز تبدیل می شود، چه عکاسی دوره قاجار برای ما، برای زمانه ما هنوز بیانگر نکاتی است که فراموش شده اند، یا غریب و دور از ذهن به نظر می رسند.
جواب ساده اش برای توصیف این تناقض شاید روزمره شدن مفهوم تصویر در زمانه ما باشد. طبیعی بود که هرچه زمانه گذشت و به روزگار ما نزدیک تر شدیم، مفهوم عکس به مفهومی ساده تر تبدیل شد. شاید به همین دلیل باشد که هر عکس قاجار، گویا رویدادی است که سنت ها در آن به دقت رعایت می شود، جایگاه های اجتماعی مشخص است و بر آن تاکید می شود. همه در ایستایی محکمی ایستاده اند، چون این، آن لحظه یی است که از آنان ثبت می شود. هرچه به زمانه ما نزدیک شدیم، ارزان تر شدن وسایل عکاسی و در دسترس بودن شان، منجر به دوگانگی ماهیت عکاسی شد. از سویی هنرمندان سراغ کار خود رفتند و Snap shot شکل گرفت و همه ما خودمان را ثبت کردیم تا آلبوم های خانوادگی به معمول ترین وسیله در هر خانواده تبدیل شود.
پدیده دیجیتال این دو را تقریباً دوباره به هم پیوند زد تا حالا زیبایی شناسی Snap shot زاده شود، تا عکاسی موسوم به هنری با عکاسی خاطره نگارانه یکی شود، از آن الهام بگیرد و به آن اشاره کند. هرچه به روزگار امروز رسیدیم، ترکیب بندی عکس ها نیز تغییر کرد و از آن دقت، صلابت و یگانگی فاصله گرفت. دقتی که حتی در عکس های خاطره نگارانه قاجار یکی از مشخصه های عکاسی بود، اینک کم و بیش حتی در عکس های هنری نیز کمتر یافت می شود.
کوشش عکاس در نمایشگاه «رسوب» در گالری خاک، از سوی دیگر، باز با همان ماهیت متناقض، با همان دوگانگی، با همان صراحت و با همان استعاره های الماس و زنگار کوششی است در زنده کردن و مخدوش کردن این ترکیب بندی فراموش شده؛ کوششی که البته باز در همه عکس های مشابه، با میل به کارگیری عکاسی قاجار قابل پیگیری است ولی باز میل به مخدوش کردن و عشق ورزیدن به این ترکیب بندی هاست که در عکس های علیرضا قاضی به عکس ها ماهیت دوگانه و شخصی می دهد. طبیعی است که خاطرات رسوب کرده در ذهن می توانند الماس و زنگار باشند و آنگاه که تصویر می شوند هم الماس و زنگارند.

حافظ روحانی