اگزیستانسیالیستها، که خود به دو گروه الهی و الحادی تقسیم می شوند، جزو نحلههای انسان شناسی فلسفی جای دارند و اندیشمندانی همچون داستایوسکی، متفکر و داستان نویس روسی؛ کارل …
اگزیستانسیالیستها، که خود به دو گروه الهی و الحادی تقسیم می شوند، جزو نحلههای انسان شناسی فلسفی جای دارند و اندیشمندانی همچون داستایوسکی، متفکر و داستان نویس روسی؛ کارل یاسپرس، فیلسوف الهی و پزشک و روانشناس آلمانی؛ گابریل مارسل، فیلسوف الهی فرانسوی؛ سیمون وی، فیلسوف الهی؛ نیچه، فیلسوف آلمانی؛ ژان پل سارتر، فیلسوف فرانسوی؛ فرانتس کافکا، فیلسوف پوچ گرای چکسلواکی و آلبرکامو، فیلسوف الحادی، در دامن این فلسفه پرورش یافتند. این افراد گرچه طرفداران یک مکتب به شمار میروند، ولی باید توجه داشت که فقط در طرح مسائلی مانند تفرد انسان، اوضاح حدی، درون ماندگی و پوچی و گزاف بودن جهان، آزادی انسان و چند مسئله دیگر اشتراک دارند و در جواب آنها به نوعی عصیانگری و مخالفت با یکدیگر دچار میشوند. پیام اصلی این مکتب، به انسان است؛ و اینکه، اولاً، خودت باش، نه دیگران؛ ثانیاً، به ضرر خود انسانی تلاش مکن؛ ثالثاً، خودت را بشناس.
فلسفه اگزیستانسیالیسم تأکید میکند که فلسفه باید به مسائلی بپردازد که در نهایت در زندگی انسانها تغییر ایجاد نماید، مانند ترس از مرگ، گناه، اضطراب، دلهره و ... نه مسائلی که در زندگی آدمی نقش ندارد. واما درباب ریشه یابی اگزیستانسیالیسم باید توجه داشت که فعل û existo وû existere در زبان لاتینی به معنای خروج از، ظاهر شدن و بر آمدن بکار میرود. این اصطلاح با بودن و هستی نیز مترادف است ولی در اصطلاح فلسفههای اگزیستانس این اصطلاح به موجودات آگاه از واقعیت خاص گفته میشود. به عبارت دیگر، اگزیستانس به نحوه خاص هستی انسان اطلاق میشود و لذا اگر گاهی از آن تعبیر به اصالت وجود میشود ربطی با نظریه اصالت وجود ملاصدرا که در باب مطلق وجود است، ندارد.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است