من تو کتاب ؛ سه شنبه قرقی

فرزام شیرزادی روزنامه نگاری است که داستان هم می نویسد. مثل همه روزنامه نگارانی که هم کار روزنامه نگاریشان را می کنند و هم داستان می نویسند.او متولد ۱۳۵۶ تهران است. تاکنون چند …

فرزام شیرزادی روزنامه نگاری است که داستان هم می نویسد. مثل همه روزنامه نگارانی که هم کار روزنامه نگاریشان را می کنند و
هم داستان می نویسند.او متولد ۱۳۵۶ تهران است. تاکنون چند کتاب نوشته، اما آخرین اثرش مجموعه داستانی است با عنوان «سه شنبه قرقی» که نشر «افق» آن را منتشر کرده است.
سه شنبه قرقی از آن دست کتابهایی است که از خواندنش پشیمان نمی شوید. از مجموع ۱۱ داستان کوتاهی که نویسنده توی کتابش برای شما گذاشته حتماً از خواندن ۸ داستان لذت خواهید برد.
به گفته بسیاری از داستان نویسان، منتقدان و اهل کتاب داستان کوتاه در کشور ما با داستان کوتاه سایر کشورها می تواند برابری کند!
اگرچه تکرار این نظر همه را به همین باور رسانده است، اما خب شمارگانی که روی شناسنامه کتابهای داستان کوتاه زده می شود نشان می دهد حتی خود داستان نویسان هم رغبت نمی کنند آثار بقیه همکاران هنرمندشان را بخوانند و ترجیح می دهند کتابهای ترجمه را مطالعه کنند چون همه ما می بینیم مجموعه داستانهای ترجمه معمولاً به چندین چاپ می رسد !
اما خب جدا از همه این مسائل امروز خواستیم یک مجموعه داستان معرفی کنیم تا شما را به خواندن داستان کوتاه هم دعوت کرده باشیم تا خودتان از وضعیت داستان کوتاه و برابری کردن یا نکردن آن با این نوع ادبی در جهان ارزیابی داشته باشید.
اگر اهل مطالعه هستید به شما توصیه می کنم مجموعه داستان کوتاه «سه شنبه قرقی» را بخوانید، اما اگر از آن مخاطبانی هستید که فقط می خواهید یک داستان بخوانید که ابتدا، انتها و سرانجامی داشته باشد و یا اینکه نویسنده در هر داستانش یک ماجرای شسته و رفته ای را تعریف کند بقیه همین ستون را هم نخوانید! چون فرزام شیرزادی از آن نویسندگانی است که در بعضی از داستانهایش از مخاطبش می خواهد کمی، فقط کمی، فکر کنند!
شما قرار است یک مجموعه داستان تقریباً طنز بخوانید. پس خوشحال باشید که حتماً کمی خواهید خندید. اماشیرزادی از طنز نویسی اش هدفی داشته است، او می خواهد با استفاده از طنز شخصیتهای پیچیده و چند وجهی خلق کند که مخاطب با استفاده از رفتار و گفتار آدمها تصویر درستی از آنها را در ذهنش بسازد و در نهایت به خود شناسی از خودش برسد. این مجموعه یکی از مجموعه هایی است که پر است از اصطلاحات عامیانه ای که همه ما در زندگی روزمره از آنها استفاده می کنیم و همین مسأله به پررنگ شدن وجه طنز این اثر کمک کرده است.
در مورد داستانهای این مجموعه زیاد حرف نمی زنیم، اما برای اینکه با زبان نویسنده در این کتاب آشنا شوید قسمتی از اولین داستان این مجموعه را که عنوان کتاب از اسم همین داستان گرفته شده را می آوریم:
«این روزها خیلی بی پول شده ام. شپش درست ته جیب شلوار پارچه ای ام جا خوش کرده و این موتور قراضه هم دمار از روزگارم درآورده است. پول بنزینش را هم امروز صبح نداشتم. دوباره امروز هم بعد از یک ماه و نیم مجبور شدم بعد از بنزین زدن تو باک قر شده موتورم، بی هوا از جایگاه آخری پمپ بنزین تو خیابان میرداماد فرار کنم و از خیابانها و کوچه های یکطرفه با هراس بگریزم.
کلی فکر کردم تا فهمیدم می توانم بنزین را مفتی از بالای شهر بریزم تو باک موتورم. پایین شهریها یک وقت می زند به سرشان و با یک موتور قبراق و سرحال می آیند دنبال آدم، ولی آن بالاها کسی برای سیصد و پنجاه تومان خودش را به دردسر نمی اندازد. به خودم قول دادم وقتی پولدار شدم پول همه پمپ بنزین ها را بدهم، برای همین، نشانی همه پمپ بنزین هایی را که تا حالا بنزین مفتی ازشان گرفته ام، نوشته ام تو یک تقویم جیبی و تاریخ مچل کردن شان را هم روبه روی آدرس نوشته ام.»