مثبت‌نگری با رویکردشناختی – رفتاری

درمانگرهای شناختی معتقدند که انگاره‌های تفکر منفی موجب افسردگی و نگرانی می‌شوند. آنها می‌گویند وقتی مثبت‌تر و واقع‌بینانه‌تر بیندیشید از عزت نفس و کارآیی بیشتری برخوردار …

درمانگرهای شناختی معتقدند که انگاره‌های تفکر منفی موجب افسردگی و نگرانی می‌شوند. آنها می‌گویند وقتی مثبت‌تر و واقع‌بینانه‌تر بیندیشید از عزت نفس و کارآیی بیشتری برخوردار می‌شوید.
نظر اصلی بوسکالیا (تمدن، ١٣٧١) این است که عشق آموختنی است و هر کس می‌تواند و باید عشق ورزیدن را بیاموزد. او در کتابش با ارایه مثال‌های زنده، شاد و مؤثر، ایمان به‌قدرت سازنده عشق را در خواننده می‌آفریند. بوسکالیا این واقعیت مسلم را در ذهن ما بیدار می‌کند که خوشبختی ما بستگی به چگونگی احساسی دارد که ما نسبت به انسان‌های دیگر داریم و این خود وابسته به گفتار، رفتار و پندار ما است و خوشبختانه همه این‌ها در اختیار ما قرار دارند. شادی واقعی را باید در ارتباط سالم و صمیمانه با اطرافیان و در همبستگی به دور از خودخواهی و در جهت اتحاد و یگانگی با یکدیگر جستجو کرد.
راجر و مک ویلیامز (به نقل از دیوید برنز، ١٩٩٠) معتقدند یکی از فراگیرترین بیماری‌های زمانه ما تفکر منفی است. تفکر منفی بیماری مهلکی است که ذهن، احساسات و جسم انسان را مبتلا می‌سازد. افکار منفی عصبیت، اضطراب، دشمنی، خشم و خستگی تولید می‌کنند؛ برعکس، افکار مثبت موجب امیدواری، آرامش، محبت و دلگرمی می‌شوند. اگر می‌خواهیم احساساتمان تغییر کند کافی است افکارمان را تغییر دهیم تا احساسات ما به سرعت از آن تبعیت کند.
بانیستر (١٩٨٣) با استفاده از نظریه روان‌شناسی ساختارهای شخصی، روشی را پیشنهاد می‌کند که در آن فرد، حوادث آینده را با توجه به تحلیلی که از حوادث مشابه و همانند آن دارد، پیش‌بینی می‌کند. او معتقد است که ما برای پیش‌بینی نتایج رفتار خود از سازنده‌های نقش اصلی، سازه‌هایی که توسط آنها می‌توانیم خود و وجودمان را تبیین کنیم، استفاده می‌کنیم. هرگاه به توضیح ارزش‌ها، فلسفه‌پردازی‌ها، شخصیت، داستان‌های مهم زندگی‌مان و نظایر آن می‌پردازیم، از ساختارهایی بهره می‌گیریم که دارای ارزش و اهمیتی خاص برای تصویرهای ما از خود است.
فورستر (١٩٩١) نیز بر این باور است که اگر ارزیابی افراد از خودشان و ذهنیتی که نسبت به خود دارند مثبت باشد، از سلامت و سازگاری بیشتری برخوردار خواهند بود. لوستاین (١٩٩٦) در مواجهه با مراجعانی که رفتارهای ضداجتماعی داشتند، از روش مثبت‌نگری به‌عنوان یک فن رفتاری سخن می‌گوید. در این روش انگاره‌های رفتاری منفی فرد اصلاح و رفتار مناسب به صورت مداوم ارایه می‌شوند. طی بررسی‌هایی که روان‌شناسان اجتماعی انجام داده‌اند، شواهدی مبنی بر تأکید روی تجارت مثبت زندگی فرد به‌دست آمده است. (آیزن، ١٩٨٧: تایلر و براون، ١٩٨٨) آیزن (١٩٨٧) در پژوهش خود بدین نتیجه رسید که تجارب اجتماعی بر روند اندیشه و تفکر فرد تأثیر می‌گذارند. در پژوهش ایزن شواهد دیگری نیز موجود است که نشان می‌دهد آثار رفتارهای مثبت می‌تواند بر سازماندهی شناخت‌ها و انعطاف‌پذیر بودن این سازماندهی مؤثر باشد، یعنی روندی که طی آن فرد به تجدیدنظر در برداشت‌های خود از شخصیتش می‌پردازد. تایلر و براون (١٩٨٨) نیز در پژوهش خود بدین نتیجه رسیدند که گرایش و پرداختن به جنبه‌های مثبت وجود خود، با بهداشت روانی و سلامت شخص سازگار است. شوارتز (١٩٨٦) شواهدی مبنی بر تأکید بر جنبه‌های مثبت ارایه می‌کند. شوارتز می‌گوید: «پژوهش‌های اخیر شناختی – رفتار انسان نشان می‌دهد هرگاه بر جنبه‌های مثبت افکار بیشتر تأکید شود، عملکرد گروه تقریباً یک و نیم برابر زمانی است که بر جنبه‌های منفی افکار گروه تأکید می‌شود. (ص ٥٩١)
هولستاین (١٩٩٧) بر این باور است که در درمان به جای تأکید و کار کردن بر صفات بیمارگونه مراجع باید به تقویت نقاط قوت او پرداخت. زیرا مراجعان احساس کامل بودن نخواهند کرد مگر آنکه نقاط قوت آنها، و نه مشکلاتشان، محور روش درمانی قرار گیرد.
برنز (١٩٩٠) می‌کوشد تا ما این اصل مهم شناخت درمانی یعنی اهمیت فکر و ارتباط آن را با احساس، احوال، رفتار و به‌طور کلی زندگی درک کنیم. وی می‌گوید: اگر می‌خواهید احساس بهتری داشته باشید، باید بدانید و درک کنید که به جای حوادث بیرونی، افکار و طرز تلقی‌های شما هستند که احساسات شما را به‌وجود می‌آورند. شما می‌توانید اندیشه، احساس و رفتار خود را تغییر دهید. این اصل ساده و در عین حال انقلابی می‌تواند شما را در تغییر زندگی خود یاری دهد.
● ارتباطات خانوادگی
معمولاً افراد دچار صرع دارای ارتباطات خانوادگی کمتری بوده و بیشتر از سایرین در انزوا هستند که این امر علل مختلفی دارد. بسیاری از افراد مبتلا به صرع را باید تشویق نمود که نسبت به خود و بیماری‌شان به‌طور مثبت فکر کنند و از اضطراب‌هایشان کم نمایند. اهمیت زیادی دارد که نگذاریم صرع به‌طور نامناسبی بر زندگی فرد اثر گذاشته و آن را به هم بریزد.
بیماران مبتلا به صرع باید در مورد وجود این بیماری به همسر خود اطلاع دهند. هیچ دلیلی وجود ندارد که همسر چنین افرادی با فهمیدن این موضوع تقاضای جدایی نماید. زمان و چگونگی گفتن این موضوع می‌تواند برای بسیاری از افراد مشکل باشد؛ اما احتمالاً گفتن این موضوع در هنگام ماه عسل، می‌تواند ناخوشایند باشد و بهتر است قبلاً چنین صحبت‌هایی انجام شده باشد. همیشه باید جنبه‌های مثبت بیماری را مورد تأکید قرار دهیم (یعنی مواردی مثل اینکه بیماری صرع به فرزندان به ارث نمی‌رسد، این بیماری به راحتی قابل کنترل است و اینکه این بیماری منجر به بیماری‌های روانی نمی‌شود). افراد مبتلا به صرع می‌توانند به خوبی تشکیل خانواده داده و فرزندان سالمی را به‌وجود آورند.
● بیماری روانی
ارتباط بین بیماری روانی و حملات صرع بسیار پیچیده می‌باشد. در گذشته به بیماری صرع به‌عنوان یک نوع بیماری روانی نگاه می‌شد، اما امروزه صرع را یک بیماری فیزیکی مغزی محسوب می‌کنند.
با این حال، وجود بیماری روانی در افراد مبتلا به صرع غیرشایع نمی‌باشد. فرد مبتلا به صرع در معرض بسیاری از فشارهای اجتماعی قرار دارد و احتمال زیادی دارد که بیکار و مجرد باشد. بنابراین تعجبی ندارد که در این افراد، اضطراب و افسردگی شایع باشد. گرچه، هم بروز تشنج‌ها و هم خود داروهای ضدصرع می‌توانند این افسردگی را در آنها تشدید نمایند.
به‌ندرت، بیمارانی که دچار صرع لوب گیجگاهی (تمپورال) هستند، در دوره‌هایی ممکن است دچار بیماری‌هایی شبیه اسکیزوفرنی و پارانوئید شوند. این دوره‌ها معمولاً کوتاه بوده و معمولاً بعد از بروز یک تشنج ایجاد می‌شوند. ارتباط دقیق بین صرع لوب گیجگاهی و بیماری روانی هنوز به‌درستی روشن نشده است.
بعضی از بیماری‌های روانی و صرع دارای یک علت مشترک هستند، برای مثال، صدمات مغزی شدید در هنگام تولد ممکن است منجر به بروز تشنج، مشکلات شخصیتی و بیماری روانی شود. در چنین مواردی،‌ این صرع نیست که باعث مشکلات روانی شده است بلکه یک علت زمینه‌ای باعث بروز هر دو مشکل شده است.