لزوم همدری با دیگران

آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، یکی از کلاسیک های فلسفه غرب است. توماس مان، نویسنده آلمانی، او را عقل گراترین فیلسوف میان عقل گریزان نامید. شوپنهاور می گفت که وحشت از مرگ، آغاز …

آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، یکی از کلاسیک های فلسفه غرب است. توماس مان، نویسنده آلمانی، او را عقل گراترین فیلسوف میان عقل گریزان نامید. شوپنهاور می گفت که وحشت از مرگ، آغاز فلسفه گری و دلیل دین جویی بوده. مورخین فلسفه، زندگی او را راهی دراز برای کشف حقیقت نامیدند.
شوپنهاور می گفت که زندگی رنج است و نجات فقط از طریق هنر ممکن است و اخلاق براساس احساس همدردی با دیگران بوجود می آید و چون تمام زندگی رنج است، هرکس باید با دیگران همدردی کند، و انسان باید تا آنجا که ممکن است به دیگران کمک کند، چون عشق یعنی ابراز همدردی، و چون آدم معمولی نمی تواند با مرگ رفیق شود، او بدنبال کشف فلسفه و الهیات رفته است. وی می گفت که شوق او برای فلسفه به سبب تعجبش پیرامون جهان، یعنی
قدیمی ترین انگیزه فلسفه بافی بود. درنظر شوپنهاور انسان باکمک لذت هنری وارد جهانی آزاد می شود وسعادت و بدبختی برای او اهمیت خود را ازدست می دهند. مورخین هنری می نویسند که تاکنون هیچکس مثل او درباره موسیقی، فلسفه گری ننموده است.
او می گفت که تصور یک خدای عادل و خالق مشکل است چون او باید مقصر درد و رنج انسان نیز باشد و دین برای مسیحیت یک وسیله وحشت انگیز در مقابل جستجوی بی نتیجه سعادت زمینی بود. مسیحیت در نظر شوپنهاور یک فلسفه عمیقا بدبین و نا امید است. او نه ثروت بلکه دانایی و اخلاق را راه صحیح زندگی
می دانست. او می نویسد که یهودیت و ادیان طبیعت گرا در مقابل مسیحیت، ادیانی خوشبینانه بودند چون آنان می خواستند نیروهای الهی را با کمک دین رشوه بدهند تا به انسانها در موفقیت و سعادت زمینی کمک کنند.
پیرامون فلسفه شوپنهاور اشاره می شود که با وجود یاس و بدبینی آن یک صداقت آشکار را نمایندگی می کرد. در فلسفه اخلاق او، جنبه های قوی عناصر مسیحی و فلسفه هندی مشاهده می شوند. شوپنهاور به عنوان نویسنده نه تنها یک معلم اخلاق بلکه یک هومانیست بزرگ با رتبه ای عالی بود. در افکار وی نیز صفات قوی عرفانی دیده می شوند. مخالفت بنیادین شوپنهاور با ماتریالیسم از آنجاست که می گفت هیچ عینی بدون ذهن وجود ندارد.
گادامر، فیلسوف دیگر آلمانی، وضعیت آینده شوپنهاور در تاریخ فلسفه را نامشخص می داند، گرچه او را در ردیف کلاسیکهای بزرگ فلسفه غرب می شمارد. او حتی نمی داند که شوپنهاور را باید در کدام مرحله از تاریخ فلسفه جهان قرار داد. شوپنهاور متکی به نظرات کانت و در حال مبارزه با هگل قدرتمند، در میانه قرن۱۹ در کشورش مشهور شد و در قرن بیست با واسطه آثار نیچه در سراسر جهان معروف گردید. آنزمان شوپنهاور بیشتر در خارج از کشور خود یعنی در بیرون از دولت پروس مورد توجه قرار گرفت.
غیر از هگل، فیشته نیز مورد انتقاد شدید شوپنهاور قرار گرفت. او می گفت فقط بعد از کانت است که فلسفه یک هویت واقعی پیداکرده. فلسفه بدبینی، یاس و ناامیدی شوپنهاور نتیجه بیوگرافی خصوصی و زمان و سیاست و اجتماع وی بود. او زمانی که شاهکارش را منتشر کرد، انقلاب فرانسه اتفاق افتاده و ناپلئون شکست خورده بود و اروپا داغان و اقتصاد در حال زوال بود و فقر میان مردم بیداد می کرد. در آن شرایط سخت، او فلسفه بدبینانه خود را فرموله نمود. شوپنهاور به رد نظم هماهنگ قدیمی جهان میان روشنفکران پرداخت و از فضای خوشبینانه فرهنگی به بدبینی و یاس رسید. او آن زمان تحت تاثیر فلسفه هندی بود. امروزه هند شناسی غرب تا حدودی خود را مدیون فعالیتهای هندشناسی آن زمان شوپنهاور
می داند. پیرامون دلیل توجه به فلسفه شوپنهاور، مورخان اشاره می کنند چنانچه افکار متفکران قدیمی هنوز میان روشنفکران زنده باشند، آنان باید همچون افرادی زنده مورد توجه و تحقیق و آموزش قرار گیرند. شوپنهاور پایه گذار نظریه ضمیر ناخودآگاه فروید و نیچه نیز می باشد. اگون فریدل درباره شوپنهاور اشاره
می کند که گرچه فلسفه او ظاهرا دارای یک سیستم نظری است ولی دراصل آن یک شاهکار هنری می باشد که انسان یا آنرا مهم می داند و یا آنرا رد و نفی می کند.

یاسمن اسحاقی