آکمه ئیسم، ورتیسیسم، اومانیسم و کرئاسیونیسم

«آکمه ئیسم» یا فراگرایی (acme در زبان یونانی به معنی نهایت و اوج) مکتبی در شعر مدرن روسی است که در سال ۱۹۱۰ به وجود آمد. در این سال آناآخماتووا (۱۸۸۹-۱۹۶۷م) و اوسیپ ماندلشتام (۱۸۹۱-۱۹۳۸) …

«آکمه ئیسم» یا فراگرایی (acme در زبان یونانی به معنی نهایت و اوج) مکتبی در شعر مدرن روسی است که در سال ۱۹۱۰ به وجود آمد. در این سال آناآخماتووا (۱۸۸۹-۱۹۶۷م) و اوسیپ ماندلشتام (۱۸۹۱-۱۹۳۸) و نیکولای گومیلیف (۱۸۸۶ -۱۹۲۱م) گرد هم آمدند تا راه تازه ای را در شعر روسی طرح بریزند. فعالیت آن ها در جهت مخالف نمادگرایان (نمادگرایی) بود که شیوه آن ها در آن سال ها بر شعر روسی غلبه داشت.
آکمه ئیست ها برخلاف نمادگرایان به روشنی و وضوح در شعر اعتقاد داشتند و به بافت و ساخت اثر اهمیت می دادند و شاعر را بیش از آن که غیب گو بدانند، صنعت گر می دانستند و نام انجمن ادبی خود را «اتحادیه شاعران» گذاشته بودند.
نیکولای گومیلیف که رهبر و نظریه پرداز این مکتب بود در شعر به رمانتیکی پر آب و تاب گرایش داشت. هرچند از شاعران این مکتب شعرهای زیادی به جا مانده است اما دوره دوام آن بسیار کوتاه بود. بعد از انقلاب اکتبر (۱۹۱۷م) کوشش هایی برای تجدید حیات آن شد، اما آن سال ها برای رشد این مکتب چندان مناسب نبود زیرا منتقدان شوروی آن ها را متهم به کناره جویی از مسائل اجتماعی می کردند و اکثریت جریان های پیشتاز نیز به آن ها نسبت محافظه کاری می دادند. مرگ گومیلیف نیز به این فضای نامناسب کمک کرد و آکمه ئیست ها را از ادامه فعالیت باز داشت. بیشتر اعضای این گروه اصرار داشتند خود را آکمه ئیست بنامند و این مکتب را موضعی مشخصا اخلاقی و فرهنگی تعبیر می کردند.
«ورتیسیسم» هم نهضت هنری و ادبی کوتاه مدتی بود که در سال ۱۹۱۴ در لندن موجودیت خود را اعلام کرد. این نهضت به احساساتی گری رایج به هنر قرن نوزدهم اعتراض داشت و خشونت و ماشین را ستایش می کرد. ازراپاوند بعد از جدایی از مکتب ایماژیسم به این نهضت پیوست.
در مکتب ورتیسیسم شعر از ارائه تصویری ساکن و ایستا فراتر می رود و به بیان دنیایی متحرک و پویا می پردازد و برخلاف شعر ایماژیست ها سرشار از نیرو و تحرک است. ورتیسیسم را از جریان های ضعیف مدرنیسم دانسته اند. فعالیت این مکتب بر اثر جنگ جهانی اول متوقف شد.
به طور عام هر نظام فلسفی یا اخلاقی که براساس اعتقاد به آزادی و حیثیت انسانی به وجود آمده باشد «اومانیسم» (انسان گرایی) نامیده می شود. فیلسوفان یونان و روم قدیم به مسائل مربوط به انسان توجه داشتند و انسان گرا محسوب می شدند. در قرون وسطی بر اثر غلبه فکر مذهبی، انسان گرایی منسوخ شد.
به طور خاص، انسان گرایی نهضتی است که در قرن چهاردهم میلادی در اروپا به وجود آمد و ویژگی آن طغیان و مخالفت با سلطه فکر مذهبی رایج در قرون وسطی بود.فکر نهضت اصلاح دینی که نتیجه آن به وجود آمدن مذهب پروتستان بود، از نتایج انسان گرایی این دوره است. در قرن بیستم نیز این اصطلاح به فلسفه هایی که انسان را مقیاس همه ارزش ها به شمار می آورد، اطلاق شد.
«کرئاسیونیسم» نیز نظریه ای است در شعر که بعد از جنگ جهانی اول (۱۹۱۴-۱۹۱۸م) به وجود آمد و از جمله مکتب های ادبی متعددی است که بعد از جنگ سعی کرد، گرایش های ادبی و عقاید زیباشناسی جدیدی را به خصوص در زمینه شعر تبلیغ کند.
وینسنته هویدوبرو (۱۸۹۳-۱۹۴۸م) شاعر شیلیایی در سال ۱۹۱۶ این مکتب را در شهر بوئنس آیرس، پایتخت آرژانتین بنیان گذاشت. بیشترین تاثیر این مکتب در اسپانیا بود. هویدوبرو در سال ۱۹۱۸ به اسپانیا رفت و آن را به اسپانیایی ها شناساند. در آن جا از این مکتب با شوقی شدید، استقبال شد اما دوران این توجه، کوتاه و محدود بود. با این همه چندی بعد، مکتب اولترائیسم بسیاری از اصول آن را ادامه داد و در حقیقت شکل جدیدی از آن به وجود آورد.
خوان لاره آ، ژرار دودیه گو (۱۸۹۷-۱۹۸۷م) و پدر وسالیناس (۱۸۹۱-۱۹۵۱م) شاعران اسپانیایی، از این مکتب تاثیر زیادی پذیرفتند.