امروز با حافظ

به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود ‏ ‏ که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی ست ‏ ‏ به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود مباحثی که در آن مجلس جنون می‌رفت …

به کوی میکده یا رب سحر چه مشغله بود ‏
‏ که جوش شاهد و ساقی و شمع و مشعله بود
حدیث عشق که از حرف و صوت مستغنی ست ‏
‏ به ناله دف و نی در خروش و ولوله بود
مباحثی که در آن مجلس جنون می‌رفت ‏
‏ ورای مدرسه و قال و قیل مسئله بود
دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی
‏ ز نامساعدی بختش اندکی گله بود
قیاس کردم و آن چشم جادوانه مست ‏
‏ هزار ساحر چون سامریش در گله بود
بگفتمش به لبم بوسه‌ای حوالت کن‏
‏ به خنده گفت کی‌ات با من این معامله بود
ز اخترم نظری سعد در ره است که دوش‏
‏ میان ماه و رخ یار من مقابله بود
دهان یار که درمان درد حافظ داشت‏
‏ فغان که وقت مروت چه تنگ حوصله بود