مراحل شکل‌گیری رفتارگرایی

از همان زمان که بذرهای رفتارگرایی در روان‌شناسی آمریکا شروع به رشد کرد، کمتر کسی گمان می‌کرد این مکتب در طول زمان چنین دستخوش تغییر و تحولات شود. بی‌تردید بررسی و فهم دقیق …

از همان زمان که بذرهای رفتارگرایی در روان‌شناسی آمریکا شروع به رشد کرد، کمتر کسی گمان می‌کرد این مکتب در طول زمان چنین دستخوش تغییر و تحولات شود. بی‌تردید بررسی و فهم دقیق و علمی رفتارگرایی منوط به نگاه تاریخی نسبت به سیر تکاملی این مکتب است. بررسی ویژگی‌ها و فضای حاکم بر مراحل سه‌گانه رفتارگرایی نشان از پویایی آن دارد. در عین حال با نگاه موشکافانه به سیر تاریخی رفتارگرایی، به جرات می‌توان به بیان این نکته پرداخت که معیارها و اصول بنیادین رفتارگرایی در هر ۳ مرحله ثابت و بدون تغییر مانده است.در این نوشتار ۲‌‌مرحله اول سیر تکامل رفتارگرایی را بررسی می‌کنیم.
● مراحل رفتارگرایی
نفوذ و عظمت انقلابی که واتسون با عنوان رفتارگرایی در روان‌شناسی نوین انجام داد، آنچنان بود که حتی بزرگ‌ترین مخالف این جنبش یعنی تیچنر به نفوذ رفتارگرایی در دل‌های آمریکائیان اعتراف کرد. آغاز سال ۱۹۳۰ در واقع شروع سیطره کامل رفتارگرایی در روان‌شناسی و ریشه‌کن شدن دیگر رویکردهای قبلی در این حوزه است. به لحاظ سیر تاریخی، رفتارگرایی ۳ مرحله را تجربه کرده است که به ترتیب رفتارگرایی واتسونی، نورفتارگرایی و نورفتارگرایی جدید نام گرفته‌اند. بحث اصلی مربوط به ۲ مرحله نورفتارگرایی و نورفتارگرایی جدید خواهد بود.
▪ مرحله اول: رفتارگرایی واتسونی
مرحله نخست از سیر تاریخی رفتارگرایی به رفتارگرایی واتسونی معروف است که از سال ۱۹۱۳ آغاز و پس از سپری شدن ربع قرن در سال ۱۹۳۰ پایان می‌یابد. در واقع رفتارگرایی واتسونی به منزله انقلابی در مقابل ساخت‌گرایی و کارکردگرایی به شمار می‌رفت؛ ۲ مکتبی که قلمرو روان‌شناسی را محدود به تجربه هشیاری می‌دانستند. واتسون معتقد بود تنها زمانی می‌توان سخن از روان‌شناسی علمی به میان آورد که روان‌شناسان بر داده‌های عینی و تجربی تاکید کنند. به همین دلیل واتسون رفتار را موضوع روان‌شناسی علمی در نظر گرفت. از سوی دیگر، وی رفتار را محصول شرطی شدن می‌دانست و همچون بسیاری از رفتارگرایان تلاش می‌کرد پدیده‌های روان‌شناختی را در قالب اصطلاح محرک و پاسخ (S-R) بررسی کند.
▪ مرحله دوم: نورفتارگرایی
این مرحله که حدود ۳۰ سال به طول انجامید تا ۱۹۶۰ ادامه داشت. روان‌شناسان برجسته‌ای همچون ادوارد تولمن، ادوین گاتری، کلارک هال و بی‌اف اسکینر در این گروه قرار می‌گیرند. با وجود تفاوت دیدگاه‌ها، همه نورفتارگرایان بر نکات زیر توافق داشتند:
۱) محور اصلی مباحث روان‌شناسی، یادگیری است.
۲) رفتار را می‌توان بر حسب قوانین شرطی‌سازی تبیین کرد.
۳) اصل عملگرایی (operationalism) باید مورد پذیرش همه روان‌شناسان قرار گیرد. عملگرایی دیدگاهی است که در آن مفاهیم علمی بر مبنای عملیات عینی که برای اندازه‌گیری آنها به کار می‌رود تعریف می‌شوند. در واقع آنچه در عملگرایی اصل است عینی‌تر و دقیق‌تر کردن زبان و اصطلاحات علمی است. عملگرایان معتقدند «اعتبار یک یافته یا سازه نظری معین به اعتبار اعمالی که برای رسیدن به آن یافته به کار رفته‌اند وابسته است.» (شولتز، صفحه ۳۵۴) در واقع عملگرایان از شبه مساله‌ها بشدت گریزانند، مساله‌هایی که پاسخ آنها با هیچ آزمون عینی قابل اثبات نیست. به عنوان مثال مفهوم هشیاری ازجمله شبه‌‌مساله‌هایی است که از دیدگاه رفتارگرایان باید از قلمرو روان‌شناسی کنار گذاشته شود.
آنچه موجب اقبال بیش از پیش رفتارگریان را به عملگرایی فراهم می‌آورد تعظیم فیزیکدانان در مقابل عملگرایی بود و از آنجا که رفتارگرایان درصدد بودند روان‌شناسی به مقامی همطراز فیزیک در علوم دست یابد، عملگرایی را به عنوان یکی از ارکان اصلی نظام خود پذیرفتند. نورفتارگرایان تلاش می‌کردند مفاهیم روان‌شناسی خود را از تعاریف عملیاتی اخذ کنند. به عنوان مثال در دیدگاه نو رفتارگرایان شدت گرسنگی براساس تعداد ساعاتی که از آخرین وعده غذایی فرد سپری شده تعریف می‌شد یا هنگامی که آنها قصد داشتند هوش را تعریف کنند به شیوه عملکرد افراد در آزمون‌های هوشی اشاره می‌کردند.
نورفتارگرایی گسترش و قوام خود را مدیون روان‌شناسان بزرگی همچون تولمن، گاتری، کلارک هال و بی.اف. اسکینر می‌داند که ما در اینجا به بررسی اجمالی اندیشه‌های آنها می‌پردازیم.
● ادوارد چیس تولمن (۱۹۵۹ - ۱۸۸۶)‌
ادوارد چیس تولمن (Edward chace Tolman) تربیت یافته مکتب ساخت‌گرایی تیچنر به واسطه آشنایی با رفتارگرایی واتسونی به یکی از طرفداران این مکتب انقلابی تبدیل شد. علاقه وی به رفتارگرایی واتسونی چندان طول نکشید و تولمن به تاسیس روان‌شناسی خود پرداخت.
وی در کتاب رفتار هدفمند در حیوان‌ها و انسان‌ها‌ (purposive behavior in animal and men) نظام رفتارگرایی هدفمند خود را مطرح کرد. در نگاه اول، اطلاق هدفمندی به رفتارگرایی بظاهر چندان با موضع رفتارگرایان سازگاری ندارد، زیرا هدفمندی با مفهوم هشیاری که پیش از هر چیز مفهومی ذهن‌گرایانه است پیوندی ناگسستنی دارد. حال باید پرسید مقصود تولمن از بیان این مطلب چیست؟ وقتی تولمن بیان می‌کند که (رفتار بوی هدف می‌دهد) مقصود وی این است که هر موجود زنده‌ای رفتاری هدفمند از خود نشان می‌دهد که هدفمند بودن آن را می‌توان با اصطلاحات رفتاری عینی و نه با شیوه‌هایی همچون درون‌نگری اثبات کرد.

محمدمهدی میرلو