نگاهی به رمان «سفر فلیشا» نوشته ویلیام ترور

عنوان رمان ویلیام ترور یعنی «سفر فلیشا»، به شکلی کنایی به سفرهای عیاری اشاره دارد که بسیاری از قهرمانان ادبی سنتی به آن تن داده اند، سفر تمثیل گونه یی که آنها را از معصومیت به …

عنوان رمان ویلیام ترور یعنی «سفر فلیشا»، به شکلی کنایی به سفرهای عیاری اشاره دارد که بسیاری از قهرمانان ادبی سنتی به آن تن داده اند، سفر تمثیل گونه یی که آنها را از معصومیت به خردمندی می رساند، از کودکی به بلوغ. در واقع فلیشا هم در طول سفرش به نوعی آگاهی می رسد که خواننده با ناخشنودی به آن پی می برد، اما نوع تجربه او نه قابل پیش بینی است و نه شیرین و لذت بخش.
در این رمان، ترور از سال ها تجربه ادبی اش بهره می گیرد و این بار با استفاده از شیوه های روایی خاص خود، مضامینی را گرد هم می آورد که طی سال های درخشان فعالیتش ذهن او را به خود مشغول کرده است. «سفر فلیشا» حوادث عجیب و گوتیک را با صحنه هایی از زندگی عادی می آمیزد که با وسواس تیزبینانه یی مشاهده شده اند. داستان حول یک واقعه اصلی می چرخد که زندگی شخصیت ها را تعیین می کند. ترور در این رمان به تفاوت فاحش میان واقعیت مایوس کننده زندگی افراد و حال و هوای خیال انگیز و پرطمطراق رویاهای آنان توجه دارد. این تفاوت میان خیال و واقعیت، دو شخصیت اصلی داستان را در مسیر تصادفی که در نهایت به خشونت و مرگ می انجامد، به سوی هم می کشد. با استفاده از پس و پیش رفتن های مکرر روایت میان اعمال شخصیت ها و رویاهایشان، شرایط کنونی آنها و گذشته یی که به یاد می آورند، ویلیام ترور قادر است گزارشی هولناک یا تیتر خبر یک روزنامه را به داستانی تکان دهنده و عجیب تبدیل کند؛ درباره فرصت های بر باد رفته و امیدهای نابجا.
طی پس نگاه های داستان متوجه می شویم فلیشا تنها دختر یک باغبان فقیر ایرلندی است، مادرش سال ها پیش مرده و برادرانش ساعت های طولانی در معادن سنگ کار می کنند. فلیشا که شغل کم درآمدش را در یک کارخانه کنسرو گوشت از دست داده، زندگی اش محدود شده به مراقبت از جده بیمارش و پخت و پز و نظافت خانه. او در رویای عشق است و ماجراجویی، ولی اطرافیانش چهره یک راهبه را در او می بینند. یک روز فلیشا پس از آنکه ساقدوش جشن عروسی برادرش بوده، با جوانی به نام جانی آشنا می شود که از انگلستان به دیدن مادرش آمده است. جانی فلیشا را به نوشیدنی دعوت می کند و فلیشا بی درنگ دل می سپارد. چیزی نمی گذرد که می فهمد باردار است. اما جانی به انگلستان برگشته و نشانی هم از خود نگذاشته است. فلیشا فکر می کند او در یک کارخانه تولید چمن زن در منطقه میدلندز انگلستان کار می کند. پدرش اصرار دارد که جانی به طور مخفیانه به عضویت ارتش بریتانیا درآمده و با این کار به مردم ایرلند خیانت کرده است.
فلیشا راهی سفر می شود تا جانی عزیزش را پیدا کند. از خانه پول می دزد و با کشتی کوچکی به انگلستان می رود. وقتی به آنجا می رسد سفرش را از شهر صنعتی کوچکی در نزدیکی بیرمنگام آغاز می کند. در این جست و جو نشانی از جانی پیدا نمی کند، ولی با مردی به نام جوزف آمبرز هیلدیچ آشنا می شود، که رفتار نه چندان گرمش رازهایی تاریک و مخوف را پنهان می کند. آقای هیلدیچ بلافاصله فلیشای بی نهایت ساده و بی تجربه را هم در ذهنش به جمع دخترانی اضافه می کند که متعلق به خاطرات گذشته او هستند. فلیشا در ابتدا پذیرای پیشنهاد کمک آقای هیلدیچ است، ولی بعد معلوم می شود او هم شکاری گریزپا است. در نهایت دیدار آن دو، زندگی غریب هیلدیچ را برای همیشه دگرگون می کند.
ویلیام ترور با بهره گیری از راوی دانای کل که امکان دست یافت به افکار شخصیت ها، حسرت ها و خودفریبی هایشان را به او می دهد، تعلیقی را به وجود می آورد که بیشتر متکی بر ساز و کار پیرنگ است تا اوج و فرود احساسات شخصیت های داستان. ترور با رمان «سفر فلیشا» داستانی ترسناک و فوق العاده خلق کرده درباره از دست دادن معصومیت و بهای سنگین رویاهای لعنتی.

میچیکو کاکوتانی
ترجمه الاهه دهنوی
این رمان جایزه ویتبرد و ساندی اکسپرس را از آن خود کرده و نامزد دریافت جایزه آیریش تایمز اینترنشنال بوده است.