امروز با حافظ

بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم ‏ ‏مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست ‏ ‏بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت ‏ ‏تا آشنای عشق شدم ز …

بازآی ساقیا که هواخواه خدمتم ‏
‏مشتاق بندگی و دعاگوی دولتم
زان جا که فیض جام سعادت فروغ توست ‏
‏بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت ‏
‏تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم
عیبم مکن به رندی و بدنامی‌ای حکیم ‏
‏کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم
می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار
‏این موهبت رسید ز میراث فطرتم
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش
‏در عشق دیدن تو هواخواه غربتم
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف
‏‌ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم
دورم به صورت از در دولتسرای تو‏
‏لیکن به جان و دل ز مقیمان حضرتم
حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان ‏
‏در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم