نقاشی منظره سازی چین

«طبیعت» در اندیشه هنرمندان شرق دور، به عنوان معلم و مکتب خانه تعلیم روح است. تغییرات چهار فصل ذهنیت هنرمند را از حالت سکون خارج کرده و او را به سفری به درون و کنکاش ذهن و استعداد …

«طبیعت» در اندیشه هنرمندان شرق دور، به عنوان معلم و مکتب خانه تعلیم روح است. تغییرات چهار فصل ذهنیت هنرمند را از حالت سکون خارج کرده و او را به سفری به درون و کنکاش ذهن و استعداد خود هدایت می کند.درهنر چین، نقاشی طبیعت و منظره سازی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. نقاش چینی تنها به دنبال ثبت آنچه درمنظر چشمانش قرار می گیرد نیست، بلکه ارتباط با روح پویای طبیعت او را ساعتها در میان درختان و دامنه کوه ها نگه می دارد. صوت و آوای رودخانه ها و باد و پرندگان همگی آنچنان روح نقاش را با خود درگیر و آشنا می کند که در نهایت با دیدن منظره ای بربوم همان اصوات در ذهن مخاطب تداعی می گردد.تعلیم و انجام این شیوه هنری نوعی آیین رسمی است که بیش از اهمیت به مهارت درترسیم به تربیت روحی و اندیشه فرد توجه دارد.برای آشنایی بیشتر با این مکتب هنری می توان به دست نوشته های به جا مانده از اساتید این فن مراجعه کرد.درکتاب درختان درباره شیوه نقاشی درخت آمده است: «دو روش برای نقاشی دو درخت در کنار یکدیگر وجود دارد.
درخت بزرگی را ترسیم کن و سپس درخت کوچکی را درکنار آن اضافه کن، این روش را فولائو (قرار دادن پیر در پشت) گویند. می توان درخت کوچکی را ترسیم کنی و بعد درخت بزرگی را به آن بیفزایی. این روش را سیه یو (پیش قراردادن جوان) می گویند. درختان پیر باید شکوه و جدیت و حسی از عطوفت داشته باشند. درختان جوان باید فروتن و گوشه نشین به نظر آیند.»در این شیوه آموزشی به آنچه طراحی فنی موضوع معروف است توجه نشده و از نوع خطوط سایه روشن ها و کادربندی خبری نیست.این ماهیت شی است که شکل آن را تشکیل می دهد.اگر نقاش بتواند پی به ذات موضوع مثلا درخت ببرد، نکات فنی از جمله پرسپکتیو، نور، بافت و فضاسازی لاجرم در اثر نمود خواهد یافت.طبیعت زبانی جهانی دارد و یادگیری این زبان نیازمند کشف کدهایی است که در بطن آن پنهان شده است. نقاش منظره ساز، استعارات، تشبیهات و کنایه های این زبان را می آموزد. در بخشی از کتاب درختان، درباره این اصل آمده است: «به ردیف درختان همچون پرواز قوها نگاه کن...» همین اشاره ساده پیوند اجزای طبیعت و حیات وحش را به خوبی نشان می دهد.ابزار غالب نقاشی چینی مرکب سیاه و قلمو است.
سیالیت این ابزار به روانی و آرامش نهفته در طبیعت بسیار نزدیک است. آثار نقاشی چینی عاری ازجزئیات و فضاهای شلوغ است. گویی نقاش به کشیدن عصاره آنچه تجربه کرده با آب و مرکب سیاه قناعت می کند. این عصاره گاه آنچنان از غلظت بالای درک خالق اثر برخوردار است که با دیدن نقاشی، تصاویر رنگارنگ فصل ها و مناظر در ضمیر ناخودآگاه بیننده به ناگهان تجسم می یابند. سنگ، موضوع دیگر آثارنقاشان منظره ساز است. روشهای پنهان زیادی در نقاشی صخره ها وجود ندارد و شاید بتوان همه را دریک عبارت خلاصه کرد: صخره ها باید جاندار باشند همچنان که هستند. آب نیز موضوعی است که در نقاشی چینی بسیار به آن پرداخته شده است. در بخشی از کتاب صخره ها در این باره آورده شده: «کوه ها به طرز شگفتی به قلل شکل می دهند و آب ها نیز به نحو شگفت قله های خود را صورت می بخشند. صخره ها به امواج بزرگی می مانند که درکوه ها برپا می شوند و در هم می ریزند. زمانی که ماه در آب منعکس می شود، امواج به اسبهای سفید تازنده می مانند و در این لحظه می توان کوه ها و قلل مرتفع را در اوج عظمت خود در دریا نظاره کرد.» نقاشی منظره سازی چین را می توان شعر ذهنیت نقاش بر طومار دانست. مردم همیشه از دیدن نقاشی های منظره به اندازه دیدن خود مناظر لذت می برند.البته نگاه به تصاویر دلپذیری که دیگران نقش زده اند یک چیزاست و خلق تصویر، چیزی کاملا متفاوت. در نقاشی طبیعت این امکان وجود دارد که عمیق ترین زوایای درون خود را کشف کنیم و این موفقیتی است که نقاشان چینی تا به امروز نیز به آن مباهات می ورزند.