هیچ دریایی بی ساحل آواز نمی خواند

دروغ می گویند فاصله ها که در هر کجای جهان لبخندی که می گرید لبخند ماست و خواهم نوشت بر صفحه ی تاریخ که انسان ها زاده می شوند در گذر گاه زمین با ید از موسیقی فریاد آهنگی ساخت آهنگی …

دروغ می گویند فاصله ها
که در هر کجای جهان
لبخندی که می گرید لبخند ماست
و خواهم نوشت بر صفحه ی تاریخ
که انسان ها زاده می شوند در گذر گاه زمین
با ید از موسیقی فریاد آهنگی ساخت
آهنگی که
گل ها در هر کجای جهان که باشند
آوازشان یکی است
شمشیر را باید از دم تیغ گذراند
تا که جان ها نفسی راحت کشند
جهان با من پاپان نگرفت
که با ما آغاز شد
پس بیهوده است که موج ها
بی دریا نعره کشند
و آسمان بی ستاره
این ترانه های بی سر و پا
که پیچیده است در نفس ها
موسیقی مردم ما نیست
که دیگران ماییم
همانانکه صامت شب را
از آن روشنایی ما می دانند
همه جا کرشمه خورشیدش یکی است
و زبان ماهش نیز...
و هیچ دریایی بی ساحل آواز نمی خواند
در هر کجای جهان تشنه ای که می گرید
تشنه ی ماست
و گرسنه ای که می خندد
گرسنه ی ماست
وعشق
که در هر کجایی می زند نعره
همه عاشق می شوند .

شعر از استاد عابدین پاپی