رابرت زایونس، روانشناس اجتماعی برجسته لهستانی در ۸۵ سالگی درگذشت. او با تبیین تاثیرات فرآیندهای ذهنیبر رفتارهای اجتماعی به ایجاد یکی از حوزههای جدید روانشناسی اجتماعی …
رابرت زایونس، روانشناس اجتماعی برجسته لهستانی در ۸۵ سالگی درگذشت. او با تبیین تاثیرات فرآیندهای ذهنیبر رفتارهای اجتماعی به ایجاد یکی از حوزههای جدید روانشناسی اجتماعی کمک کرد. او مدرس بازنشسته روانشناسی در دانشگاه استنفورد و استاد پیشین روانشناسی اجتماعی در دانشگاه میشیگان بود. پروفسور زایونس، در طول بیش از ۵۰ سال عمر علمی خود، آثار زیادی را در حوزه شناخت ذهن و جامعه منتشر کرده است. تا اواسط قرن بیستم، دانشمندان برای تبیین انگیزههای رفتار انسان با رویکردی انعکاسی به محیط زندگی افراد توجه میکردند. این جریان به زمانی باز میگردد که روانشناسی رفتاری در اوج برتری خود بود. اما پروفسور زایونس از زاویه مقابل به ذهن نگاه کرد. آنچه یافتههای گوناگون او را تا حد زیادی به هم پیوند میدهد، علاقه همیشگیاش به رابطه احساس و فکر است. او در تلاش برای مشخص کردن میزان تاثیرگذاری این دو عامل بر یکدیگر، بارها در ساخت ذهنی انسان جایگاهی را مشخص کرد که در آن احساس برخلاف شناخت حرکت میکرد. یکی از معروفترین یافتههای پروفسور زایونس، که شاید بیشتر به خاطر آن شناخته شده باشد، تاثیر <نمایش محض> خوانده میشود. این یافته علمی که در سال ۱۹۶۸ در مجله<شخصیت و روانشناسی اجتماعی> به چاپ رسید، نتیجه آزمایشی بدیعی بود که روی عدهای از آزمایششوندگان انجام شد. در این آزمایش، اشکال مختلفی را به صورت رندم و با سرعت زیاد به سوژهها نمایش دادند. سرعت نمایش این اشکال آنقدر زیاد بود که آزمایششوندگان متوجه تکراری بودن بعضی تصاویر نشدند. با این حال وقتی بعد از آزمایش از آنها سوال میشد که کدام تصویر به نظرشان خوشایندتر میآید، آنها با اعتماد کامل به تصویری اشاره میکردند که بیشتر در نمایش تصاویر تکرار شده بود در حالی که هیچ اطلاعی از موضوع آزمایش نداشتند.
نتیجه این یافته، مورد توجه بسیاری از شرکتهای تبلیغاتی و کارشناسان فرهنگی قرار گرفت. در مطالعه دیگری که مورد توجه رسانههای عمومی قرار گرفت، تاثیر تعداد افراد خانواده و تربیت دوران کودکی بر I.Q کودکان مورد بررسی قرار گرفت. طبق یافتههای زایونس، نمره ضریب هوشی کودکان یا همان I.Q ، با توجه به تعداد فرزندان در خانواده تغییر میکند. به این معنا که فرزند دوم یک خانواده نسبت به فرزند اول ضریب هوشی کمتری دارد. در تبیین این فرضیه، زایونس به این نکته اشاره میکند که فرزندان بزرگتر، بیشتر مورد توجهوالدینشان بودهاند، در حالی که فرزندان کوچکتر، به دلیل توجه تقسیمشده والدین بین آنها و فرزند بزرگتر، از توجه کمتری بهرهمندند و این عامل تاثیر مهمی در رشد ضریب هوشی کودک خواهد گذاشت.
رابرت زایونس، تنها فرزند از یک خانواده لهستانی بود که در سال ۱۹۲۳، در یکی از شهرهای مرکزی لهستان به دنیا آمد. پس از حمله نازیها به لهستان، او به همراه خانوادهاش به ورشو مهاجرت کرد. پدر و مادر رابرت در یکی از بمبارانهای نازیها کشتهشدند و خود او هم به سختی مجروح شد. مدتی در ورشو درس خواند ولی پس از اشغال ورشو به دسته نیروهای آلمانی به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد. پس از مدتی از اردوگاه نازیها فرار کرد اما خیلی زود دستگیر شد. بعد از آن به زندان سیاسیای در فرانسه اشغال شده منتقل شد. او یک بار دیگر هم از زندان گریخت و این بار به نیروهای مقاومت فرانسه پیوست. بعد از پایان جنگ در دانشگاههای مختلفی درس خواند و در سال ۱۹۴۸ به آمریکا عزیمت کرد و تا سال ۱۹۵۵، دکتری خود را از دانشگاه میشیگان اخذ کرد. دو کتاب مهم او عبارتند از <روانشناسی اجتماعی: رویکردی تجربی> ۱۹۶۶۶) و گزیده آثارش که در سال ۲۰۰۴ به چاپ رسید.
او در مصاحبهای با یکی از مجلات علمی انگیزه خود برای فعالیت در رشته روانشناسی را اینگونه بیان کرد: <یونسکو شعاری دارد با این مضمون؛ از آنجایی که جنگها ابتدا از ذهن انسانها آغاز میشوند، پس برای دفاع از صلح هم باید به تربیت ذهن پرداخت و از آنجایی که خودم در جنگ حضور داشتم، این شعار انگیزه خوبی بود که به این رشتهوارد شوم تا شاید بتوانم به جلوگیری از وقوع جنگهای آینده کمک کنم.> و در پایان اشاره میکند که <هنوز هم در انتظار این کمک روانشناسیام.>
منبع: خبر آنلاین
ترجمه: حمیدرضا نعمتاللهی
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است