آیا می توان پزشک خود بود

هنگام بیماری و بلا بسیاری از دوستان و آشنایان، البته در مسیر همدلی و همدردی، اما با بادی در غبغب اندرزتان می دهند که «جانم، خودت باید طبیب خودت باشی. باید ببینی چه چیزی برایت …

هنگام بیماری و بلا بسیاری از دوستان و آشنایان، البته در مسیر همدلی و همدردی، اما با بادی در غبغب اندرزتان می دهند که «جانم، خودت باید طبیب خودت باشی. باید ببینی چه چیزی برایت خوب است و چه چیزی بد،»
می خواهیم ببینیم این توصیه تا کجا صحیح است و اگر صحیح است به چه معنا صحیح است همان طور که برخی حکمای جدید می گویند چه بسیار ضرب المثل ها و ایضاً مثال ها، متلک ها و نیشخندها که کارایی شان در استدلال چیزی نیست جز تغییر یا تحقیر موضوع مورد بحث آن هم به نفع راوی، و چه دلبستگی ملی بی نظیری داریم ما ایرانی ها به استفاده از ضرب المثل.
جایی که در استدلال کم می آوریم، می توانیم ضرب المثلی بزنیم که شباهت هایی با موضوع دارد و با مدد از مرض عادت (که لباس عقل بر هر نامعقولی می پوشاند) لوله حق را به جانب خود برگردانیم، یا نقل قولی بیاوریم که گویا بزرگی که همه بر بزرگی اش باور دارند، دارد درباره وضعیت مشخص فعلی ما قضاوت می کند. پس پربیراه نیست اگر حتی یک بار هم که شده برخی ضرب المثل های نغز و پرمعنا را از منشور عقل بگذرانیم و اگر حقیقتی هم در آنها یافتیم، آن را معنا کنیم.
یک واقعیت انکارناپذیر آن است که در حال حاضر در بسیاری از موارد ارتباط مستقیمی بین احساس درونی یا برداشت بیمار از یک بیماری خاص و میزان خطرناک بودن یک بیماری وجود ندارد. ممکن است یک فرد به طور ناگهانی دچار سرگیجه بسیار شدید و ترسناکی شود، تعادل خود را از دست داده و تهوع و استفراغ شدیدی پیدا کند و گمان برد که خطر مرگ آور او را تهدید می کند اما در مراجعه به پزشک دریابد که این تنها یک التهاب بی خطر عصب وستیبولر در گوش بوده و هیچ اهمیتی ندارد و تازه طبیب به او توصیه کند نه تنها به استراحت هیچ نیازی ندارد بلکه باید به شدت از آن اجتناب کند. فعال باشد و حرکت کند تا زودتر خوب شود. از سوی دیگر ممکن است کسی به دلیل یک خونریزی مختصر از لثه و با حال عمومی بسیار خوب به طبیب مراجعه کند و معلوم شود مبتلا به نوعی سرطان خون شده و چند ماهی بیش زنده نخواهد ماند.
از سوی دیگر قطع نظر از تشخیص بسیاری از اقدامات درمانی نیز که بسیاری از ما از روی عادت یا مد برای خود و دیگران به وفور توصیه می کنیم هیچ محلی از اعراب ندارند. هنوز هیچ مطالعه علمی این تقسیم بندی غذاها به سرد و گرم را تایید نمی کند. مهم ترین عامل تداوم این گونه عقاید هم اعتقادی است که بسیاری از پزشکان، آن هم براساس برخی مشاهدات شخصی دارند.
باید گفت در هیچ کدام از کتب مرجع درسی که به پزشکان تدریس می شود هیچ نامی از این تقسیم بندی برده نشده است. اینکه آیا طبیبان مدرن مجازند براساس عقاید شخصی، قبل از هرگونه تلاش برای اثبات علمی یک مطلب و صرفاً به دلیل نوعی اعتقاد ملی یا خانوادگی به بیماران خود توصیه یی بکنند مطلبی است که به بحث فعلی ما ارتباطی ندارد، اما اعتقادات رایج و غلط درمانی محدود به این بحث قدیمی سردی و گرمی نمی ماند. بسیاری اعتقادات هم هست که ظاهری مدرن تر و علمی تر دارند، اما هیچ پشتوانه علمی محکمی پشت آنها نیست مثل ارتباط مستقیم استرس با بسیاری از بیماری ها و توصیه یی که در بسیاری از موارد با اطمینان به بستگان و آشنایان نزدیک خود می کنیم که «جانم، استرست را کم کن» حال آنکه حتی در بدیهی ترین موارد مثل ارتباط استرس با سکته مغزی هم هیچ ارتباط معنادار علمی وجود ندارد. طبق آخرین منابع انجمن های بین المللی سکته مغزی، استرس جزء ریسک فاکتورهای سکته مغزی نیست.
اما آیا واقعاً به هیچ رو نمی توان طبیب خود بود؟ البته که می توان بود. می توان همکار بسیار خوبی بود برای طبیب معالج در جریان تشخیص و مداوای بیماری که پیچیدگی های آن به هیچ وجه کمتر از پیچیدگی های تعمیر یک کامپیوتر یا حداقل یک رادیو یا یک ساعت نیست. به عنوان مهم ترین شاهدی که بیشترین اطلاعات خام از این پروسه پیچیده و دشوار را دارد (پروسه یی که مالکیت آن وقوف بر آن را توجیه نمی کند) می توان آنها را به صورتی که پزشک می پسندد در اختیار او قرار داد. می توان مثل یک همکار خوب از پیشداوری و القای تشخیص اجتناب کرد و می توان دستورات پزشک را بی کم و کاست و بی بیش و افزون به اجرا درآورد. تنها و تنها در این حالت است که می توان و باید طبیب خود بود.

دکتر بابک زمانی
متخصص مغز و اعصاب