شعر

به او، که به پشتوانه جودش، سوگندهایمان معتبر گردید... مثل همیشه آن سوگند، نه... اینبار، جدا از مسیر عادت ها پشت سر کبوترها مکث کرده ام... ... پرسید: به جوادشان قسم دادی؟! ... یک سطر سکوت، آنگاه، …

به او، که به پشتوانه جودش، سوگندهایمان معتبر گردید...
مثل همیشه آن سوگند،
نه...
اینبار، جدا از مسیر عادت ها
پشت سر کبوترها
مکث کرده ام...
...
پرسید:
به جوادشان قسم دادی؟!
...
یک سطر سکوت،
آنگاه، به حساب کودکانه خود گفتم:
بگذار، که نام ایشان را
به یادشان نیندازم...
...
تا انتهای اشک،
چشم هایش را
پایین انداخت

زینب رزثمالی (سوزان)