میل به فلسفه

این موضوع که در رخ دادن و پدید آمدن هر پدیده یی مجموعه یی از عوامل نقش دارند، از جمله مفروضاتی است که قابل مناقشه نیست. با آگاهی از این موضوع، در این نوشتار در خصوص علل «اشتیاق به …

این موضوع که در رخ دادن و پدید آمدن هر پدیده یی مجموعه یی از عوامل نقش دارند، از جمله مفروضاتی است که قابل مناقشه نیست. با آگاهی از این موضوع، در این نوشتار در خصوص علل «اشتیاق به فلسفه» در جامعه کنونی ایران تنها به یکی از عوامل شکل گیری این پدیده می پردازیم.
به نظر می رسد دو وضعیت حدی - و البته متعارض - آدمی را به سمت فلسفه می کشاند. یک وضع، وضعیت فراغت است و وضع دیگر وضعیت تنگنا، دشواری و «رو به راه نبودن اوضاع». وضع نخست (وضعیت فراغت) وضعیتی است که در آن بیشتر رویکردهای جهان شناسانه مطرح می شود و وضعیت دوم رویکردی است که بیشتر به انسان و دغدغه ها و مسائل وجودی او می پردازد.
اینکه این رهیافت ها و مرز بندی ها به هیچ وجه دقیق، قطعی و روشن نیست بدیهی است و این دو رهیافت نه تنها کاملاً متباین نیستند بلکه در موارد قابل اعتنایی متداخل نیز هستند اما وجه غالب بدین منوال است.
از جمله ویژگی های فلسفه پرداختن به امور و مسائل بدیهی است. به عبارتی فلسفه این خصوصیت را دارد که مفروضات بدیهی انگاشته شده را به پرسش گیرد و از بداهت بیندازد (مساله یی که برای اغلب انسان ها آزاردهنده بوده و تحمل آن دشوار است). و البته از جمله وضعیت هایی که در آن بداهت امور به چالش کشیده می شود، وضعیت های تعلیق گونه و شرایطی است که چارچوب های معنا بخش فردی و جمعی استواری خود را از دست می دهند.
به نظر می رسد تمایل و اشتیاق کنونی غالب در جامعه ما بیشتر در ذیل وضعیت دوم (وضعیتی که در آن رویکرد بیشتر به انسان و دغدغه ها و مسائل وجودی اوست) قرار می گیرد و به گونه یی از تنگنا ها، دشواری ها و سردرگمی ها ناشی می شود.
«رو به راه نبودن» اوضاع و عدم استحکام چارچوب های معنایی که عموم انسان ها در قالب آنها کسب امنیت خاطر، معنا و نهایتاً رفتار و عمل می کنند، از جمله عواملی است که این میزان توجه به فلسفه را به وجود آورده است. ممکن است همین جا این مساله مطرح شود که فلسفه رویکرد عقلانی به مسائل است و رویکرد عقلانی از جمله ضرورت هایی است که به شدت جامعه ما بدان نیازمند است. در پاسخ باید گفت در اینکه نیازمند توجه به عقلانیت و مباحث عقلانی هستیم، تردیدی نیست. اما نکته اینجاست که
۱) تعداد قابل توجهی از مشتاقان فلسفه در جامعه ما تصور روشنی از فلسفه ندارند و بیشتر بدان به مثابه یک پناهگاه و اخذ پاسخ های متقن نظر دارند، در حالی که از جمله ویژگی های اساسی فلسفه طرح پرسش است و پرسش اصولاً مفروضات و چارچوب ها و مبنا ها را به چالش می گیرد که این خصوصیت اساساً برای آنانی که برای رهایی از سردرگمی و یافتن چارچوب و مرجع به سوی آن آمده اند، مطلوب نیست.
۲) بخش قابل توجهی از علاقه مندان به فلسفه - به دلیل نداشتن تصور روشن و انتظار نادرست از فلسفه - به مباحث عقلانی - استدلالی روی نمی آورند، بلکه به جنبه هایی از آن عنایت نشان می دهند که یا جنبه توضیح دهندگی کامل و قاطع برای آدمی داشته باشد - همانند بخشی از کارکرد دین - و بتواند اصول مستحکمی برای اعتقاد و رفتار آنان پدید آورد یا اینکه به رهیافت هایی توجه می کنند که در آن رهیافت ها سویه های غیرعقلانی - عاطفی برجسته تر است.
۳) به نظر می رسد برای توسعه عقلانیت در جامعه (البته آن بخشی که به اراده و همت و برنامه ریزی شدنی است) سازوکارهای مناسب تری وجود دارد. به عبارتی به جای تشکیل انبوه دوره های آموزشی آزاد و تشکیل جلسات سخنرانی و... می توان شیوه های عقلانی - استدلالی مواجهه با امور را از طریق آموزش های غیر مستقیم و انضمامی تر (در پیوند و تناسب با زندگی) در جامعه گسترش داد و احیاناً نهادینه کرد.
به هر حال به نظر می رسد با توجه به مطالب پیش گفته، نقدی که متفکران مکتب فرانکفورت (آدورنو و هورکهایمر) در باب سینمای هالیوود مطرح می کنند، از جهاتی توصیف مناسبی است برای بخش قابل توجهی از مشتاقان فلسفه در جامعه کنونی ما که در دوره های آموزشی و سخنرانی های فلسفی شرکت می کنند.
آدورنو و هورکهایمر در«صنعت فرهنگ سازی» بدین نکته اشاره می کنند که سینمای هالیوود به وسیله ارائه وضعیت های عالی در چهره، شخصیت و زندگی قهرمانان و ستاره های سینما برای مدتی (معمولاً دو ساعت) بینندگان را در وضعیت آرمانی و کمال مطلوب فیلم مشارکت می دهند به نحوی که بیننده فیلم در فضای تاریک و ساکت سینما هنگامی که محو فیلم شده از این نکته غافل است که پس از پایان فیلم، «واقعیت» خشن و پرنقصان همچون غولی دست به سینه بیرون در سینما منتظر اوست.
نکته آخر اینکه به قول نیچه «حدی از فریب» برای صیانت ذات و ادامه زندگی ضروری است و اشتیاق کنونی به فلسفه با طبیعت این تعداد افرادی که به آن می پردازند، تناسبی ندارد.

احمد مظاهری