سکوت خون

سکوت خون» - در ییلاق اندیشه - سکوت خون می آید - و در نهانگاه سینه - فریاد کینه - یادش گرامی باد - آن زمان - زمانی که، - هدیه ی شب، شب نشینی بود - و از سپیده می گرفتیم - صبح بخیر - و آن لحظه ها - آن …

سکوت خون»
- در ییلاق اندیشه
- سکوت خون می آید
- و در نهانگاه سینه
- فریاد کینه
- یادش گرامی باد
- آن زمان
- زمانی که،
- هدیه ی شب، شب نشینی بود
- و از سپیده می گرفتیم
- صبح بخیر
- و آن لحظه ها
- آن لحظه ها که می تاختند
- بر دشت عمر، زیبا
- خون نر یز ید
- در کاسه ی ما
- آری نر یز ید
- در کاسه ما،
- سکوت خون لبر یز شد.
«با تو»
- تو بی من
- به خود می نگری
- اما نمی دانی، که من
- با تو، به استقبال آمده ام.

عابدین پاپی