نه شیطان و نه فرشته

۱) سال‌ها پیش زنان در سریال‌های تلویزیونی خانوادگی به ۲ دسته فرشته و شیطان تقسیم می‌شدند. یا خیلی خوب بودند و برای خانواده شوهرشان عروس گلم بودند و چون هیچی کامل نیست پس نقش …

۱) سال‌ها پیش زنان در سریال‌های تلویزیونی خانوادگی به ۲ دسته فرشته و شیطان تقسیم می‌شدند.
یا خیلی خوب بودند و برای خانواده شوهرشان عروس گلم بودند و چون هیچی کامل نیست پس نقش منفی به خانواده شوهر می‌رسید، در این صورت مادر شوهرشان تفاوت زیادی با مادر فولاد زره نداشت ویا زنان چنان ناسازگار بودند که دل تمام دنیا برای شوهر بیچاره‌اش می‌سوخت. به هرحال نقش‌ها یا سفید بود با سیاه و در این تقسیم بندی راهی میانه برای زنان وجود نداشت.
اما بعد از گذشت چند سال این تقسیم‌بندی‌ها تعدیل شد و زنان نقش میانه‌ای را پذیرفتند و بیننده‌ها هم عادت کردند که زنان را سوای نقش‌ها و حس‌های تکراری ببینند؛ دیگر زنان نه فرشته بودند و نه شیطان.اگر آن سال‌ها دیدن زنان سفید یا سیاه برایمان عادی بود، اما امروزه دیدن شخصیت‌های اینچنینی خنده دار است.
به هرحال هر شخصیتی یک سری ویژگی‌ها و خصوصیت‌هایی دارد که اعمال و رفتار او را در روند منطقی داستان توجیه می‌کند. طبیعتا او یک شغلی هم دارد و طبیعی است که هر انسانی یک سری خصوصیات و یک شغل داشته باشد، اما تعمیم دادن یک خصوصیت انسانی به یک طیف گسترده مشکل ساز است، فرقی هم نمی‌کند این شخصیت مرد باشد یا زن.
«مرگ تدریجی یک رویا» گواه این ادعاست. نویسنده و کارگردان با یک خط‌کش زنان را به ۲ بخش سفید و سیاه تقسیم کرده‌اند. خواهران حامد همه خانه‌دار هستند. از نظر شخصیتی آنها بسیار خوب، بساز و مهربان هستند. اگر سری به آشپزخانه آنها بزنید می‌بینید که آنجا همیشه مرتب است و چای ، شام و ناهار هم همیشه به راه است. از پدر خودشان همچون طفلی نگه داری می‌کنند. آنها به کودکان عشق ورزند، اما در مقابل ساناز و دوستانش در جهت مخالف این زنان حرکت می‌کنند؛ آنها تا ظهر خوابند و وقتی هم با سردرد از خواب بیدار می‌شوند باید دنبال یک لیوان تمیز در به در میان ظرف‌های کثیف که روی هم تلنبار شده در آن آشپزخانه کثیف بگردند که شاید در لابه لای مقواهای پیتزا بتوان یک لیوان تمیز پیدا کرد. ساناز مادرش را به خانه سالمندان می‌برد. این زنان یا نویسنده‌اند یا مترجم، پاتوقشان هم کتابفروشی است. در یک کلمه این طور می‌توان خلاصه کرد که اینان روشنفکرند و با زنان خانه‌دار خیلی متفاوت هستند.
۲) اعتراض‌های صنف‌های مختلف به طنزهای تلویزیونی را به یاد دارید؟ آخرین آن، اعتراض فلان اداره به طنز «مرد هزار چهره» بود که این اعتراض بیشتر به یک شوخی شبیه بود تا یک مسئله جدی. اعتراض صنف و شغل‌های مختلف اعتراض نویسندگان، کارگردان‌ها و هنرمندان را در پی داشت؛ حق داشتند، درباره چه بنویسند که اعتراض عده‌ای را به‌دنبال نداشته باشد؟ به هرحال هر شخصیتی یک سری ویژگی‌ها و خصوصیت‌هایی دارد که اعمال و رفتار او را در روند منطقی داستان توجیه می‌کند.
طبیعتا او یک شغلی هم دارد. اما مشکل همین جاست. این شغل‌ها داد خیلی‌ها را در‌می‌آورد. قرار نیست که زنان نویسنده و یا مترجم به شخصیت‌های ساناز و یا منفعل بودن مارال عظیمی در جایگاه نویسنده زن اعتراض بکنند، همانطور که قرار نیست که زنان خانه‌دار طومار تشویق آمیزی بنویسند و از نقش مثبت زنان خانه دار تشکر بکنند. در حقیقت مشکل نوع نگاه حاکم بر فضای داستانی این سریال و نگاهی است که شغل و جنسیت‌ها را نشانه رفته است و از همه مهم‌تر عدم‌باور‌پذیری این شخصیت‌هاست. آیا همه زنان خانه دار خوب هستند و همه زنانی که سرکار می‌روند این طور رفتار می‌کنند؟
۳) باید داستان «مرگ تدریجی یک رویا» را به شکل دیگری ببینیم، خواهران حامد که زندگیشان فقط در چارچوب خانه و خانه داری خلاصه می‌شود زندگی را به کام مارال تلخ کرده‌اند. مارال یک زن فداکار است که در بیرون از خانه هم کار می‌کند، او سعی دارد که زندگی‌اش را به هر نحوی حفظ کند. اما حامد مرد منطقی‌ای نیست، دهن بین هم هست. ساناز و دوستانش با اینکه به‌شدت درگیر کار و فعالیت اجتماعی هستند به مارال کمک می‌کنند که این زندگی از هم نپاشد، اما خواهران حامد با شکایت‌هایشان زندگی را به کام مارال و حامد تنگ می‌کنند و مارال به خاطر هستی دخترش می‌سوزد و می‌سازد.
به‌نظرتان این داستان چطور بود؟ بازهم با شخصیت‌پردازی مشکل نداشتید؟

ندا انتظامی